۱-تعهد کاری و فعالیت خیلی زیاد و وقت نکردن برای نوشتن ۲-دلزده شدن از بعضی خوانندگان وبلاگ که بی انصافانه قضاوت می کنند ۳-حک شدن دوباره وبلاگ و دسترسی نداشتن به یوزر و پسورد ۴-ترک کردن عادت نوشتن و ترک کردن خواندن وبلاگ .... ۵-و شاید مدت زمان برای خودش تعیین کرده که بعد از این مدت زمان دوباره بنویسه
به هر حال هر کجا هستی موفق باشی و شاد
هوس روح
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ
سلام مرجان عزیز خیلی دلم برا نوشته هات تنگ شده چرا یهو مارو تنها گذاشتی؟ حداقل به کامنتم با یه شکلک هم شده جواب بده نگرانت شدم ای همشهری عزیزم توروخدامرجان
شهر آشوب
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ
یک ماه بیشترگذشته از روزی که اینجا نمی نویسی والان واقعا میشه فهمید چقدر جات خالیه ونمی دونم ارزوی برگشتت چه جوابی داره
پرستو
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ
مرجان عزیزم سلام دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده یه خبری از خودت بده همه دلتنگت شدن
از اول ماه مبارک یه تعداد از وبلاگایی که عادت به خوندنش برام عجیب شده بود حذف کردم تا تو ماه مبارک سرگرمشون نشم. شما یکی از اون وبلاگایی بودید که عاشقشون بودم. امروز بعد از چهل پنجاه روز اومدم. بخونمت تا سبک بشم.درس بگیرم لذت ببرم شارژ بشم. اما ..... افسوس اشک گوشه چشام نشست. مرجان عزیز به خداوندیه خدا راست میگم که از نبودنت دلم گرفتو شیکست. نمیدونم اینارو میخونی یا نه اما اگه آره خواهش میکنم یه راه ارتباطی بهم نشون بده.خیلی به راهنماییهای یه خواهر بزرگتر احتیاج دارم. به خدا سنگ صبور خوبی هم هستم. لااقل میتونم این نقشو برای تو عزیز داشته باشم.شادم کن.... شاد..
سلام مرجان عزیز میخواستم از طرف خودم و همسرم از شما به خاطر این همه خوبی و دادن اطلاعات مفید تشکر کنم.البته من جای دیگر هم برات پیغام گذاشتم که امیدوارم به دستت رسیده باشه. خداوند همیشه پشت و پناهت باشه. شاد باشی
[ بدون نام ]
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ
خودتو لوس کردیااااااااااااااااااااااااااااااااا بیا فحشم بده بنویس
تنها سمنانی بودی که هوای غریبه هارو داشت وقتی تو شهرت قدم میزنم و دلم فقط شیراز بود همش میگفتم چرا یکی مثل تو این جا نیست اونقدر عاقل هستی که به این تصمیمت احترام میگذارم خدا به همرات مادر و زن مهربون خدا نگهدارت
کجاست این رفیق ما ببینه که چقدر دلمون براش تنگ شده سلام مرجان جان کویری:) حالت خوبه؟ چه خبر؟ همه چیز رو به راهه؟ امیر کوچولو خوبه؟ رفیق خیلی دلم برات تنگ شده، امروز نمی دونم چرا ولی همش به فکرت بودم و کلی برات آرزوی موفقیت کردم! هوای خودتو حسابی داشته باش و بدون که خیلی خیلی دلم برات تنگ شده ، خیـــــلی!
مرجان باورم نمی شه . ما که دلمون خیلی تنگ می شه . اما مطمئنم جای این وبلاگ رو خودت هم خالی خواهی دید هر چند خوب خاطرم هست سر جریان ساروی ...و .... خیلی بهت سخت گذشت. حیف این همه استعداد و سنس آو هیومور که داری و ما رو ازش بی رحمانه محروم کردی
نمی دو نم چه جوری احساسم و بهتون بگم که باور کنید ولی بی نهایت دلم براتون تنگ شده برای تمام مهربانی تمام سرسختی تمام حس های ناب و خالصی که فقط و فقط از شما و این وبلاگ می گرفتم و متاسفانه ازشون محروم شدم نمی دونم کجایید نمی دونم در چه حال هستید و خیلی خیلی تحمل این وضعیت برام سخته مرجان بانو از صمیم قلبم دوستتون دارم و آرزوی سلامتی شادی و رضایت براتون دارم و خیلی بی تابم که خبری از تون داشته باشم گل پسرتون ..........
نمی خوام مزاحمتون شدم شاید شما با کنار گذاشتن دنیای مجازی دوستهای مجازی رو هم کنار گذاشته باشید ولی هرگز از دل من بیرون نمی رید ( درسته که می گن هرگز نگو هر گز ولی همه چی استثنا داره بانو )
نمیدونم چرا دارم اینجا برات مینویسم چرا که نمیدونم اصلا به اینجا سر میزنی یا نه. خودم فکر نمیکنم سر بزنی ولی از طرفی اینجا ننویسم کجا بنویسم. همچنین نمیدونم چرا امشب یک دفعه اینقدر حال و هوای وبلاگت و خوندن نوشتههات زده به سرم. کاش، فقط کاش یک راه ارتباطی، نه بیشتر، با خودت باز میذاشتی. وبلاگستان فارسی بدون مرجان و کویر سمنانش واقعا لطفی نداره. این رو دویست و نود و نه کامنتی که میبینم و، احتمالا تا حالا، دویست و نود و نه تایی که نمیبینم دارن فریاد میزنن. بهرحال امیدوارم تولد دوباره تا حالا بهت خوش گذشته باشه که مطمئنا همینطور بوده. دیر وقته منم کم خواب، دارم دیگه زیادی چرت و پرت مینویسم و سرت رو درد میارم. با آرزوی خوشی و سلامتی برای خودت، امیر خان، و جناب مریخی
دوستت دارم
بزن زنگ سیصدمین کامنت رو ;)
سلام مرجان جان
خیلی دلم برات تنگ شده. خیلی جات خالیه. امیدوارم حالت خوب باشه. بوس
اینم کامنت سیصدم ...
سلام
یعنی نمیشه که برگردین؟
سلام مرجانی. خوبی؟ امیر و آقای مریخی خوبن؟ دوستت دارم خانوم
مرجان دلم برات یه ذره شده این روزا تلتم که جواب نمی دی.
می بوسمت
۲۹۹نظر
این نمیخواد ۳۰۰بشه
دلایل غیبت مرجان
۱-تعهد کاری و فعالیت خیلی زیاد و وقت نکردن برای نوشتن
۲-دلزده شدن از بعضی خوانندگان وبلاگ که بی انصافانه قضاوت می کنند
۳-حک شدن دوباره وبلاگ و دسترسی نداشتن به یوزر و پسورد
۴-ترک کردن عادت نوشتن و ترک کردن خواندن وبلاگ
....
۵-و شاید مدت زمان برای خودش تعیین کرده که بعد از این مدت زمان دوباره بنویسه
به هر حال هر کجا هستی موفق باشی و شاد
سلام مرجان عزیز
خیلی دلم برا نوشته هات تنگ شده
چرا یهو مارو تنها گذاشتی؟
حداقل به کامنتم با یه شکلک هم شده جواب بده نگرانت شدم ای همشهری عزیزم
توروخدامرجان
یک ماه بیشترگذشته از روزی که اینجا نمی نویسی
والان واقعا میشه فهمید چقدر جات خالیه
ونمی دونم ارزوی برگشتت چه جوابی داره
مرجان عزیزم سلام
دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده
یه خبری از خودت بده
همه دلتنگت شدن
مرجان شدیدا تگران تو وامیرم چرا کامنت هات رو تائید نمی کنیییییییییی. تلفنم جواب نمی دی. بابا حداقل تایید کن بفهمم هستی و خوبی. زود باش نگرانمممممممم
سلام
تائیدم کن من بشم 300 کامنت
یعنس چس اونوقت ۲۹۹ مونده. زود باش تایید کنشوننننننننننن
از اول ماه مبارک یه تعداد از وبلاگایی که عادت به خوندنش برام عجیب شده بود حذف کردم تا تو ماه مبارک سرگرمشون نشم.
شما یکی از اون وبلاگایی بودید که عاشقشون بودم.
امروز بعد از چهل پنجاه روز اومدم.
بخونمت تا سبک بشم.درس بگیرم لذت ببرم شارژ بشم.
اما .....
افسوس اشک گوشه چشام نشست.
مرجان عزیز به خداوندیه خدا راست میگم که از نبودنت دلم گرفتو شیکست.
نمیدونم اینارو میخونی یا نه اما اگه آره خواهش میکنم یه راه ارتباطی بهم نشون بده.خیلی به راهنماییهای یه خواهر بزرگتر احتیاج دارم.
به خدا سنگ صبور خوبی هم هستم.
لااقل میتونم این نقشو برای تو عزیز داشته باشم.شادم کن....
شاد..
سلام مرجان عزیز
میخواستم از طرف خودم و همسرم از شما به خاطر این همه خوبی و دادن اطلاعات مفید تشکر کنم.البته من جای دیگر هم برات پیغام گذاشتم که امیدوارم به دستت رسیده باشه. خداوند همیشه پشت و پناهت باشه.
شاد باشی
خودتو لوس کردیااااااااااااااااااااااااااااااااا
بیا فحشم بده بنویس
#300
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی.
:(
خیلی حیف شد که دیگه نیستی . هر جا هستی موفق و شادکام باشی
می بوسمت و برات آرزوی موفقیت می کنم.
سلام
من یکی از اعضای انجمن ترنج هستم
یک انجمن خوب در یک شهر کوچیک
وبلاگ انجمن ما هر هفته اپ میشه
داستان هامونو بخونید و نقد کنید!
با تشکر!
مرجان گلی سلام
انگار دیگه کسی اینجا نمیاد همه درگیر بازگشایی مدارسن
ولی مرجان دوستت داریم
یه تجدید نظری بکن
امشب در دل غمی دارم
سلام مرجان عزیز
آرزو می کنم نوشته های از این به بعدت چاپ بشه و همه ی کسایی که دوست دارن دست نوشته هاتو بخونن بتونن بهره مند شن
فدای تو
راستی می خوام تمام نوشته هاتو print بگیرم و تو کتابخونه ی خودم برا همیشه نگه دارم
چرا این 299 (نظر) یک تکون نمیخوره؟
سلام
ناگفته نماند که ما همچنان می آییم !!
( انسان به امید زنده است )
این هم ۳۰۰ تا
مرجان جون سلام. یه خبری از خودت بده لطفا. حداقل بیا یه دل سیر خداحافظی کنیم.
:)
تنها سمنانی بودی که هوای غریبه هارو داشت
وقتی تو شهرت قدم میزنم و دلم فقط شیراز بود همش میگفتم چرا یکی مثل تو این جا نیست
اونقدر عاقل هستی که به این تصمیمت احترام میگذارم
خدا به همرات مادر و زن مهربون
خدا نگهدارت
کجاست این رفیق ما ببینه که چقدر دلمون براش تنگ شده
سلام مرجان جان کویری:)
حالت خوبه؟
چه خبر؟
همه چیز رو به راهه؟
امیر کوچولو خوبه؟
رفیق خیلی دلم برات تنگ شده، امروز نمی دونم چرا ولی همش به فکرت بودم و کلی برات آرزوی موفقیت کردم!
هوای خودتو حسابی داشته باش و بدون که خیلی خیلی دلم برات تنگ شده ، خیـــــلی!
مرجان باورم نمی شه . ما که دلمون خیلی تنگ می شه . اما مطمئنم جای این وبلاگ رو خودت هم خالی خواهی دید هر چند خوب خاطرم هست سر جریان ساروی ...و .... خیلی بهت سخت گذشت. حیف این همه استعداد و سنس آو هیومور که داری و ما رو ازش بی رحمانه محروم کردی
مرجان عزیزم دلم برای نوشته هات و شخصیت باثبات و پرانرژی ات تنگ شده خیلی زیاد
چطوری مرجانم؟ خوبی؟
این جا نمیائی دیگه کامنت ها مونده روز ۲۹۹!!
قند و عسل خان را ببوس....موفق و شاد باشی .........همیشهههههههههههههه
Arezu mikonam shad o sar hal bashi.. delam barat tang shode marjani
سلام مرجان خانوم
دلم خیلی هوای نوشته هاتونو کرده بود ......... اومدم با نا امیدی ، شاید امیدی باشه .......... ایام به کام
salam.dokhtare kavir.chi shodeh?bade 4 mah omadam ham kavirimo bebinam/didam rafti
shad bashido khoram
ya hagh
خداوکیلییییییییییییییییییییییییییییییییی نمی نویسی دیگه؟
سلام بر مرجان بانو گل همیشگییییییییییی وبلاگستان
نمی دو نم چه جوری احساسم و بهتون بگم که باور کنید ولی بی نهایت دلم براتون تنگ شده برای تمام مهربانی تمام سرسختی تمام حس های ناب و خالصی که فقط و فقط از شما و این وبلاگ می گرفتم و متاسفانه ازشون محروم شدم
نمی دونم کجایید نمی دونم در چه حال هستید و خیلی خیلی تحمل این وضعیت برام سخته
مرجان بانو از صمیم قلبم دوستتون دارم و آرزوی سلامتی شادی و رضایت براتون دارم و خیلی بی تابم که خبری از تون داشته باشم گل پسرتون ..........
نمی خوام مزاحمتون شدم شاید شما با کنار گذاشتن دنیای مجازی دوستهای مجازی رو هم کنار گذاشته باشید ولی هرگز از دل من بیرون نمی رید ( درسته که می گن هرگز نگو هر گز ولی همه چی استثنا داره بانو )
با یک دنیا امید روی ماهتون و می بوسم
نمیدونم چرا دارم اینجا برات مینویسم چرا که نمیدونم اصلا به اینجا سر میزنی یا نه. خودم فکر نمیکنم سر بزنی ولی از طرفی اینجا ننویسم کجا بنویسم. همچنین نمیدونم چرا امشب یک دفعه اینقدر حال و هوای وبلاگت و خوندن نوشتههات زده به سرم.
کاش، فقط کاش یک راه ارتباطی، نه بیشتر، با خودت باز میذاشتی.
وبلاگستان فارسی بدون مرجان و کویر سمنانش واقعا لطفی نداره. این رو دویست و نود و نه کامنتی که میبینم و، احتمالا تا حالا، دویست و نود و نه تایی که نمیبینم دارن فریاد میزنن.
بهرحال امیدوارم تولد دوباره تا حالا بهت خوش گذشته باشه که مطمئنا همینطور بوده.
دیر وقته منم کم خواب، دارم دیگه زیادی چرت و پرت مینویسم و سرت رو درد میارم.
با آرزوی خوشی و سلامتی برای خودت، امیر خان، و جناب مریخی
دیشب به یادتون بودم.
تو دلم می گفتم حیف شد مرجان خانوم نمی نویسه
امیدوارم خوش باشی و اوضاع به کامت.
بوس
چرا آرشیو نوشته هات پاک شده؟؟؟؟!!!!
ای وای! چرا هیچی از نوشته های قبلیت جا نگذاشتی؟
zare zare hazf mikoni? hade aghal bezar be hamin safhe khali delemoon khosh bashe
سلام
چرا تازگیا همه ی نوشته هات غیب شدن؟
من همیشه می خوندمشون!!!!