رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب آب درحوض نبود ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب لب پاشویه نشست و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد به درک راه نبردیم به اکسیژن آب برق از پولک ما رفت که رفت ولی آن نور درشت عکس آن میخک قرمز در آب که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد چشم ما بود روزنی بود به اقرار بهشت تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است باد می رفت به سر وقت چنار من به سر وقت خدا می رفتم (سهراب سپهری )
رسول
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ
اوه.. من خیلی دیر رسیدم! بعد از بیست روز تبریک منو قبول میکنی؟ دلمون برات تنگ میشه مرجان جون. هرجا که هستی خوش باشی. کلییییی چیز ازت یاد گرفتیم که همیشه مدیونتیم. امیر و ببوس.
سلام مرجان جون. مثل اینکه جدی جدی نمیای ولی من هر روز هر وقت که آنلاین میشم میام اینجا به سه دلیل. 1.امیدوار به نوشته شدن پست جدید 2. حداقل جواب به کانت ها 3. من بعضی وبلاگ هایی که میخونی رو من هم می خونم و از اونجایی که وبلاگ ندارم بدونم آپ شدن یا نه از وبلاگ تو پیگیری می کنم امید وارم که دوباره برگردی. فیس بوکم رو دی اکتیو کردم. البته مال تو هم تقریبا غیر فعاله. نگو که دیگه هیچ پل ارتباطی ندارم به خدا میسپارمت خدا حافظت.
نمی دونم چرا با اینکه می دونم وقتی میام اینجا همون پست تکراری پابرجاست اما همش این صفحه رو باز می کنم هنوز امیدوارم یه پست جدید ببینم... دلم واست تنگ شده مرجان... دلم نوشته هاتو می خواد.... ما رو اینقدر بی خبر نذار
خدا میدونه که هر روز هر روز هر روز با چه امیدی به اینجا سر میزنم ولی با چه افسوسی بر میگردم می دونم تصمیم شما محترمترین تصمیم دنیاست برا من ولی آخه با دلتنگی هام چه کار کنم شاید باور نکنید ولی دلم برای امیرخان کلی تنگ شده برای همه انرژی فوق العاده که لا به لای نوشته هاتون بود خیلی دلتنگم می خوام بدونید که همیشه همیشه همیشه به یادتون هستم مراقب خودتون و گل پسرتون باشید
"به کسی برنخوره ، برنخوره من یکی پنجرمو می بندم این همه پنجره ی باز بسه من به قاب آینه می خندم
به کسی برنخوره ، برنخوره من یکی پیش خودم می مونم در شب بی کسی و بی حرفی برای دل خودم می خونم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم
به کسی چه ، این صدا ، این حنجره مال منه کی به جز من لحظه هاش و زیر آواز می زنه کی به جز من می تونه خاطره هاش و بشمره جز خود من، کی به فکر موندن و سر رفتنه
به کسی برنخوره ، برنخوره اگه تنهایی خوبی دارم اگه از خلوت خود سرمستم اگه چون پروانه بی آزارم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم
به کسی برنخوره ، برنخوره اگه دستم پر عطر یاسه اگه در پیله ی خود خوشبختم کسی جز من ، من و نمی شناسه
به کسی برنخوره ، برنخوره اگه من اهل خراب آبادم شجره نامه ی من مال منه به کسی چه ، من یکی آزادم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم"
هر روز به وبلاگتون سر میزنم و وقتی تعداد کامنت ها رو میبینم که تایید شده خوشحال میشم. حتی اگه فقط کامنت ها رو هم تایید کنید باز من دوستتون دارم. نوع نگارش شما رو واقعا دوست دارم هرچند دقیقا روز خداحافظیتون باهاش آشنا شدم. من بدشانس ترین آدم دنیامjavascript:void(0);
مرجان جونم دلم برا نوشته هات خیلی تنگ شده کاش زودتر کتابات رو می نوشتی. چند وقته خیلی قاطیم دعام کن.این روزا وشبها سلامتی و خوشحالی تو وامیر یکی از دعاهای اصلیم از خداست. بوس بوس برای تو وامیر گل
سلام خیلی وقت بود که به دلایلی اینجا رو نخونده بودم اومدم خط اول رو که خوندم خیلی خوشحال شدم ولی تا چند خط رفتم پایین مثل یخ وا رفتم!!هنوز باورم نمیشه!هنگم!! نمیدونم چی بگم!جدی نمیدونم چی بگم! عجب روزگاری! نمیدونم چی بگم آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید و این آرزو رو هم برای عزیزانتون دارم با این که هنوز منگ این کارتون هستم ولی میدونم هیچ وقت کارتون بی دلیل نبوده! جدی هنوز گیجم!حالم بدجوری گرفته شد!
محمد
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 ساعت 02:22 ب.ظ
تبریک
سمانه
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ
سلام عید فطر رو بهت تبریک میگم مرجان عزیزم.نماز و روزه تون قبول.خییلی دلم برات تنگ میشه ،این روزا ، از کنار شیرینی فروشیها که رد میشم و دسر ها و شیرینی های خوشگل اروپایی را میبینم یادت می افتم.هر روز اینجا رو چک می کنم میگم شاید بر گشته باشی، چرا یک هو این تصمیمو گرفتی ، کاش راهی برای ارتباط باهات می داشتم.
نمیدونم دلیلتون چی بوده ولی هر چی بوده در مقابل این همه مشتاقان نوشته هاتون به نظرم باید تصمیمتونو عوض کنین..
http://persiand.blogfa.com/
مریم
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ
سلام مرجان جونم خیلی دلتنگت شدم اینو جدی می گم. ای کاش حداقل یک وبلاگ تازه باز می کردی و به نوشتن ادامه می دادی . نوشته هاتو خیلی دوست داشتم . از طرف من امیر رو ببوس . مراقب خودتون باشید. عید فطر را هم پیشاپیش تبریک میگم.
سلام من امشب وبلاگ شما رو به طور اتفاقی از طریق google پیدا کردم. من رو فرستاد به یه پست از اردیبهشت 88 !! خوندم خیلی خوشم آمد راجع به قیمت ماشین بود!مشتاق شدم که بقیه نوشته هاتون رو هم بخونم... همینطور خوندم و خوندم تا رسیدم به این پست... خلاصه این که از اون جایی که ما لب دریا بریم دریا می خشکه دیدم که بله شما آخرین پست وبلاگتون رو همین چند روز پیش فرستادیت و خداحافظی کردید و رفتید به دنیای واقعی... در هر صورت شاید از شانس بد من بوده javascript:void(0); تولدتون رو تبریک می گم و امیدوارم هر جا که هستید همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید. نوشته هاتون هم خیلی زیبا بودن و فکر می کنم بزرگترین خصوصیتشون صداقت و سادگیشون بود که آدمو به خودش جذب می کرد.
مرجان عزیز . تعطیلی وبلاگت را نشانه یاس فلسفی بدانیم و یا تعهد در کاری که در پیش داری . . دلم ترکید وقتی به این وبلاگ رها شده نگاه می کنم . وبلاگی که همیشه اولین گزینه برای باز شدن و پربارترین و پر زفت و آمد ترین وبلاگ از نگاه من بوده . حال از فراغ وبلاگت به فیس بوک پناه آوردم و امیدوار به همان پست ها و یاداشت های کوتاه هت بوم که از لطف شما همان مختصر امیدمان برای برای جستن شما به یکباره غیب شد . فکر می کنم اجانب دزدیدنت و دیگر ما نمی توانیم محرم خوبی برایت باشیم . البته بگویم اوضاع خودم هم بدتر از همه است انگیزه نوشتن از من گرفته شده ولی از خواندن وبلاگت همیشه لذت می بردم . حال اگر روزی نوشتی به یاد این بنده هم باش که همچنان منتظر نوشته های جاری خوب دوستانی مثل تو و مثل سمیه است . من منتظر همان روزهای اوج گذشته ام .
وحید
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ
سلام مرجان بانو نماز و روزتون قبول باشه . دل ما خیلی براتون تنگ شده . امروز دقیقا بیست و هفت روزه که ما رو ترک کردی و تو خماریه دلنوشته هات گذاشتی . هنوز هم هر روز به امید خبرجدیدی از شما به اینجا سر میزنم .آخه مگه ما چه گناهی کردیم که به شماو افکار و نوشته هاتون دل بستیم ؟ این رسمش نبود مرجان خانم . حداقل یه خبری از وضعیت خودتون به ما بدین . هر چند به قول خودتون بادمجون بم آفت نداره اما خب به ما هم حق بدین که نگران احوال شما باشیم بر خلاف شما که اصلا به فکر ما نیستی .دریاب ما رو بانو . دریاب ما رو . از طرف ما امیر رو ببوس .
مرضیه
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ
سلام عزیزم عیدت مبارک باشه امیرک منو ببوس و به همسر مریخی ات سلام برسون :)
نجمه
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ
شانتمیس
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ
آقا ما چند وقت نیومدیم تو اینترنت چه اتفاقاتی که نیفتاد. مرجان جون تولدت مبارک انشالله که همیشه شاد و سلامت باشی حالا که دیگه نه ایمیل و نه وبلاگ و نه هیچی حد اقل شماره تلفنتو بده گاهی بهت زنگ بزنم درسته همدیگرو ندیدیم ولی بالاخره یه جورایی ندیده همدیگرو میشناسیم و راستش دلم برات تنگ میشه. بابا حداقل سالی یه بار بنویسه. چمیدونم یه کاری بکن همینجوری ول نکن برو.
سلام مرجان جونم خوبی خیــــــــــــــــــــلی دلم برات تنگ شده :( احساس میکنم خواهرم بود که مینوشت و حالا دیگه نمینویسه که هیچ دستم هم ازش کوتاه شده :( آخ کاش میتونستم بهت بگم که ترو خدا مارو از حرفات محروم نکنی ولی از اونطرف هم عقلم میگه که احترام بذارم به خواسته ات مرجاننننننن دلم یه ذره شده به خدا اه
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب درحوض نبود
ماهیان می گفتند
هیچ تقصیر
درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
(سهراب سپهری )
آهنگ بسیار زیبای عشق خیالی با صدای رسول شربتدار
http://www.tehran2melody.com/480-Rasool-Sharbatdar---Eshghe-Khiyali
کلیک نمایید ...
رسول از بچه های خوب سمنان است
واقعا گریه ام گرفت
سلام
گاهی در سکوت هزاران فریاد ه
اما
گوش اگر گوش .... ناله اگر ناله .... آنچه به جایی نرسد فریاد است
گاهی هم درک آنچه باید فهمید بسیار پیچیده است
و اکنون همان گاه است
اوه.. من خیلی دیر رسیدم!
بعد از بیست روز تبریک منو قبول میکنی؟
دلمون برات تنگ میشه مرجان جون. هرجا که هستی خوش باشی. کلییییی چیز ازت یاد گرفتیم که همیشه مدیونتیم.
امیر و ببوس.
سلام مرجان جون. مثل اینکه جدی جدی نمیای
ولی من هر روز هر وقت که آنلاین میشم میام اینجا به سه دلیل. 1.امیدوار به نوشته شدن پست جدید
2. حداقل جواب به کانت ها
3. من بعضی وبلاگ هایی که میخونی رو من هم می خونم و از اونجایی که وبلاگ ندارم بدونم آپ شدن یا نه از وبلاگ تو پیگیری می کنم
امید وارم که دوباره برگردی. فیس بوکم رو دی اکتیو کردم. البته مال تو هم تقریبا غیر فعاله. نگو که دیگه هیچ پل ارتباطی ندارم
به خدا میسپارمت
خدا حافظت.
سلام مرجان عزیز
نوشته هات هنوزم گرمه
حتی اگه آپ نشه
سلام
هستید
منم دیروز ۳۵ سالگی ام رو رد کردم
تولدت مبارک
سلام
هر چند هیچوقت سمت ما نیامدی
اما
بار ها آمدم
تولدت مبارک
نمی دونم چرا با اینکه می دونم وقتی میام اینجا همون پست تکراری پابرجاست اما همش این صفحه رو باز می کنم
هنوز امیدوارم یه پست جدید ببینم...
دلم واست تنگ شده مرجان...
دلم نوشته هاتو می خواد....
ما رو اینقدر بی خبر نذار
سلام مرجان خانوم گل.
تقریبا هرروز میام یه سر بهت میزنم شاید چیزی نوشته باشی. دلم کلی برای نوشته هات تنگ شده. سالم و شاد باشی همیشه
سلام بر مرجان بانو گل وبلاگستان
خدا میدونه که هر روز هر روز هر روز با چه امیدی به اینجا سر میزنم ولی با چه افسوسی بر میگردم می دونم تصمیم شما محترمترین تصمیم دنیاست برا من ولی آخه با دلتنگی هام چه کار کنم شاید باور نکنید ولی دلم برای امیرخان کلی تنگ شده برای همه انرژی فوق العاده که لا به لای نوشته هاتون بود خیلی دلتنگم می خوام بدونید که همیشه همیشه همیشه به یادتون هستم مراقب خودتون و گل پسرتون باشید
آشتی
"به کسی برنخوره ، برنخوره
من یکی پنجرمو می بندم
این همه پنجره ی باز بسه
من به قاب آینه می خندم
به کسی برنخوره ، برنخوره
من یکی پیش خودم می مونم
در شب بی کسی و بی حرفی
برای دل خودم می خونم
خواب بودم ، بیدار شدم
آشتی کردم، با خودم
به کسی چه ، این صدا ، این حنجره مال منه
کی به جز من لحظه هاش و زیر آواز می زنه
کی به جز من می تونه خاطره هاش و بشمره
جز خود من، کی به فکر موندن و سر رفتنه
به کسی برنخوره ، برنخوره
اگه تنهایی خوبی دارم
اگه از خلوت خود سرمستم
اگه چون پروانه بی آزارم
خواب بودم ، بیدار شدم
آشتی کردم، با خودم
به کسی برنخوره ، برنخوره
اگه دستم پر عطر یاسه
اگه در پیله ی خود خوشبختم
کسی جز من ، من و نمی شناسه
به کسی برنخوره ، برنخوره
اگه من اهل خراب آبادم
شجره نامه ی من مال منه
به کسی چه ، من یکی آزادم
خواب بودم ، بیدار شدم
آشتی کردم، با خودم"
شعری از شهیار قنبری
سلام مرجان جان
یادت هستم. التماس دعا.
سلام نازنین
خوبی خوشی سلامتی چه خبر ؟ خوبه که اینجا هنوزم بازه . حداقل یه حال واحوالی می تونیم داشته باشیم . دلم برات خیلی تنگ شده .
می بوسمت خودت وپسر گلت رو
درود
من در وبلاگم درباره ازدواج در دین زرتشت و اتهام بی اساس به این دین نوشتم لطفا اگر دوست داشتین آن مطالب را بخوانید.
تا درودی دیگر برود.
هر روز به وبلاگتون سر میزنم و وقتی تعداد کامنت ها رو میبینم که تایید شده خوشحال میشم.
حتی اگه فقط کامنت ها رو هم تایید کنید باز من دوستتون دارم.
نوع نگارش شما رو واقعا دوست دارم هرچند دقیقا روز خداحافظیتون باهاش آشنا شدم.
من بدشانس ترین آدم دنیامjavascript:void(0);
مرجانی دلم خیلی برات تنگ شده ، دلم فقط خوشه اینجا رو میخونی هنوز
نمی خوای برگردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلمون برات تنگ شده.بیا دیگه
مرجان جونم دلم برا نوشته هات خیلی تنگ شده کاش زودتر کتابات رو می نوشتی.
چند وقته خیلی قاطیم دعام کن.این روزا وشبها سلامتی و خوشحالی تو وامیر یکی از دعاهای اصلیم از خداست.
بوس بوس برای تو وامیر گل
سلام
خیلی وقت بود که به دلایلی اینجا رو نخونده بودم اومدم خط اول رو که خوندم خیلی خوشحال شدم ولی تا چند خط رفتم پایین مثل یخ وا رفتم!!هنوز باورم نمیشه!هنگم!!
نمیدونم چی بگم!جدی نمیدونم چی بگم!
عجب روزگاری!
نمیدونم چی بگم آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید و این آرزو رو هم برای عزیزانتون دارم با این که هنوز منگ این کارتون هستم ولی میدونم هیچ وقت کارتون بی دلیل نبوده!
جدی هنوز گیجم!حالم بدجوری گرفته شد!
تبریک
سلام
عید فطر رو بهت تبریک میگم مرجان عزیزم.نماز و روزه تون قبول.خییلی دلم برات تنگ میشه ،این روزا ، از کنار شیرینی فروشیها که رد میشم و دسر ها و شیرینی های خوشگل اروپایی را میبینم یادت می افتم.هر روز اینجا رو چک می کنم میگم شاید بر گشته باشی، چرا یک هو این تصمیمو گرفتی ، کاش راهی برای ارتباط باهات می داشتم.
ای کاش بر می گشتی
نمیدونم دلیلتون چی بوده ولی هر چی بوده در مقابل این همه مشتاقان نوشته هاتون به نظرم باید تصمیمتونو عوض کنین..
http://persiand.blogfa.com/
سلام مرجان جونم خیلی دلتنگت شدم اینو جدی می گم. ای کاش حداقل یک وبلاگ تازه باز می کردی و به نوشتن ادامه می دادی . نوشته هاتو خیلی دوست داشتم . از طرف من امیر رو ببوس . مراقب خودتون باشید. عید فطر را هم پیشاپیش تبریک میگم.
سلام خوشحالم هنوز هستید و هنوز پنجره به سمت شما وجود داره
و ذره نور امید شاید روزی برگردید وبنویسید
خوشحالم هنوز نظرات تایید میکنید
سلام
من امشب وبلاگ شما رو به طور اتفاقی از طریق google پیدا کردم.
من رو فرستاد به یه پست از اردیبهشت 88 !! خوندم خیلی خوشم آمد راجع به قیمت ماشین بود!مشتاق شدم که بقیه نوشته هاتون رو هم بخونم... همینطور خوندم و خوندم تا رسیدم به این پست... خلاصه این که از اون جایی که ما لب دریا بریم دریا می خشکه دیدم که بله شما آخرین پست وبلاگتون رو همین چند روز پیش فرستادیت و خداحافظی کردید و رفتید به دنیای واقعی...
در هر صورت شاید از شانس بد من بوده javascript:void(0);
تولدتون رو تبریک می گم و امیدوارم هر جا که هستید همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید.
نوشته هاتون هم خیلی زیبا بودن و فکر می کنم بزرگترین خصوصیتشون صداقت و سادگیشون بود که آدمو به خودش جذب می کرد.
مرجان خانومی عیدت مبارک .شاد باشی و سلامت همراه مریخی و امیر گلت . التماس دعا
مرجان عزیز . تعطیلی وبلاگت را نشانه یاس فلسفی بدانیم و یا تعهد در کاری که در پیش داری . . دلم ترکید وقتی به این وبلاگ رها شده نگاه می کنم . وبلاگی که همیشه اولین گزینه برای باز شدن و پربارترین و پر زفت و آمد ترین وبلاگ از نگاه من بوده . حال از فراغ وبلاگت به فیس بوک پناه آوردم و امیدوار به همان پست ها و یاداشت های کوتاه هت بوم که از لطف شما همان مختصر امیدمان برای برای جستن شما به یکباره غیب شد . فکر می کنم اجانب دزدیدنت و دیگر ما نمی توانیم محرم خوبی برایت باشیم .
البته بگویم اوضاع خودم هم بدتر از همه است انگیزه نوشتن از من گرفته شده ولی از خواندن وبلاگت همیشه لذت می بردم . حال اگر روزی نوشتی به یاد این بنده هم باش که همچنان منتظر نوشته های جاری خوب دوستانی مثل تو و مثل سمیه است . من منتظر همان روزهای اوج گذشته ام .
سلام مرجان بانو
نماز و روزتون قبول باشه . دل ما خیلی براتون تنگ شده . امروز دقیقا بیست و هفت روزه که ما رو ترک کردی و تو خماریه دلنوشته هات گذاشتی . هنوز هم هر روز به امید خبرجدیدی از شما به اینجا سر میزنم .آخه مگه ما چه گناهی کردیم که به شماو افکار و نوشته هاتون دل بستیم ؟ این رسمش نبود مرجان خانم . حداقل یه خبری از وضعیت خودتون به ما بدین . هر چند به قول خودتون بادمجون بم آفت نداره اما خب به ما هم حق بدین که نگران احوال شما باشیم بر خلاف شما که اصلا به فکر ما نیستی .دریاب ما رو بانو . دریاب ما رو . از طرف ما امیر رو ببوس .
سلام عزیزم عیدت مبارک باشه
امیرک منو ببوس و به همسر مریخی ات سلام برسون
:)
سلام
................................
عیدت مبارک عسل بانو
عیدت مبارک مرجان عزیز موفق و سر افراز باشی عزیزم
سلام مرجان گلی
عیدت مبارک وبلاگ نویس زر نویس
نظرت عوض نشد خانومی؟
سلام.عیدتون مبارک .
ما منتظرتون هستیم .
مرجان جان سلام
عید فطر بر تو و خانواده گرامی مبارک.
یکنفر اون بالا توی کامنتش نوشته بود ".... این وبلاگ رها شده ..." نمی دونم چرا یکدفعه ناراحت شدم و دلم گرفت!!!
شاد و سرزنده باشی و مثل همیشه مهربان
مراقب خودت باش.
عیدت مبارک مرجان جون.
آقا ما چند وقت نیومدیم تو اینترنت چه اتفاقاتی که نیفتاد.
مرجان جون تولدت مبارک انشالله که همیشه شاد و سلامت باشی
حالا که دیگه نه ایمیل و نه وبلاگ و نه هیچی حد اقل شماره تلفنتو بده گاهی بهت زنگ بزنم درسته همدیگرو ندیدیم ولی بالاخره یه جورایی ندیده همدیگرو میشناسیم و راستش دلم برات تنگ میشه. بابا حداقل سالی یه بار بنویسه. چمیدونم یه کاری بکن همینجوری ول نکن برو.
سلام مرجان جونم
خوبی
خیــــــــــــــــــــلی دلم برات تنگ شده :(
احساس میکنم خواهرم بود که مینوشت و حالا دیگه نمینویسه که هیچ دستم هم ازش کوتاه شده
:(
آخ کاش میتونستم بهت بگم که ترو خدا مارو از حرفات محروم نکنی ولی از اونطرف هم عقلم میگه که احترام بذارم به خواسته ات
مرجاننننننن دلم یه ذره شده به خدا
اه
سلام
عیدتون مبارک
دلم برای خودت و نوشته هات واقعا تنگ شده...
نمیشه یه تبصره ای چیزی وبلاگ یواشکی ای؟!....
اینجور که بوش میاد دیگه بهت دسترسی نداریم :(
امیدوارم که شاد باشی و دلت همیشه جوون باشه
تولدت مبارک.
اگه اینجوری راحتی چرا که نه.
اولین مطلبی که ازت خوندم شیر الاغ بود و کلی هم خندیدم.
شاد باشی و سالم
نمی خوای این سکوت و بشکنی مرجانی ؟
وای مرجان باورم نمیشه چرا؟
nemiai?!
مننننننننننننننننن مرجاننننننننننننن میخوامممممممممممممم یالا...... دلمممممممممممم برای نوشته هاش تنگ شده