Salaam, happy belated Birth Day. You and your posts will be missed, for sure. Although there are limited ways of contacting you, I will be in touch for sure. Take care khanomie.
سلام مرجان جون. ایشالا حال همتون خوب باشه. اول از همه تولدت رو تبریک میگم عزیزم. به قول خودت تولد دیگر ایشالا ۳۵ سالگی شروع زیبایی در زندگیت باشه. شروع زیبایی ها و عشق و محبت. برات بهترین آرزوها رو دارم. احساس الانم مخلوطی از خوشی ها و ناراحتی. ۱۰۰ ٪ دوباره ننوشتنت برای من بد هست ولی قبلا هم بهت پیشنهاد کرده بودم که حیف این قلم هست که کتاب نشه. میتونم این خاطرات تجربه ها و ذهن خلاقت رو به صورت کتاب بخونم. ولی این حس دور بودن کمی ناراحت کنندست. ولی خوشحالم که تو فیس بوک جزو دوستات هستم . حداقل اونجا میتونم باهات در ارتباط باشم. من وبلاگ نداشتم. امیدوارم فیس بوک رو هم دریغ نکنی از من. بدون که خیلی خیلی دوست دارم. میدونم که همیشه تصمیم های درست میگیری. و صلاح خودت و بهتر میدونی. نمی خوام فکر کنم که این خداحافظی همیشگی هست چون خیلی خیلی ناراحت میشم. مواظب خودت باش و تو رو به خدا میسپارمت . بوووووسسسسسسس
سلام مرجان عزیزم تولدت مبارک باشه من هم مثل همه دلم گرفت اما خوب مثل اینکه چاره ای جز وفق دادن خودمون با شرایط جدید نیست این شعر تقدیم به تو عزیزم: بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
خواننده ای بودم که بیشتر موقع ها خاموش بودم یعنی یک باری فک کنم نظر گذاشتم اما این بار آخری هم باید نظر میزاشتم!!! دلم گرفت از بستتون زیاد!!!! دل بزرگی میخواد دل کندن از وابستگیها اما با منطقی که ازتون سراغ دارم حتما لازم دونستین...شاید اصلا به وبلاگتون وابستگی بیدا نکردین که بعیده... در هر صورت خواهی نخواهی نوشته هاتون در مجموع توی طرز فکر آدمایی که خوندنشون به صورت غیر مستقیم هم که شده تاثیر گذاشته اگرچه در مورد همه آدما عبارت هرکسی از ظن خود شد یار من صدق میکنه و به عبارتی هرکی با سطح فکریه خودش استنباط هایی رو از حرفاتون کرده و تاثیرشو در خودش دیده...خواستم این آخره کاری بابت این تاثیرات که گاها حتی ناخواسته در ذهن و فکر من با نوشته هاتون گذاشتید تشکر کنم... بیشتر از هرچیزی شما را شخصیت متعادلی دیدم و سعی کردم این متعادل بودن رو به زندگیه خودم بیشتر از قبل وارد کنم... در هر صورت هرجای دنیا که هستید براتون از صمیم قلبم آرزوی موفقیت دارم و حتماحتما این روزهای قشنگ ماه رمضون که مقارنه با تولدتون یادتون میکنم و رشد و بیشرفت همه روزه رو براتون از خدا میخواهم... با یک دنیا آرزوهای زیبا...(کسی که اصالتش به شهر شما برمیگرده)
یه دنیا دلم برای داستان های کوتاه قشنگت ، نوشته هات و شیرین زبونی های امیر تنگ میشه. تصمیمت کاملا قابل احترامه و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و در کنار خانواده ات با خوشی و آرامش زندگی کنی. تولدت هم صمیمانه بهت تبریک میگم. مواظب خودت باش :) خدانگهدارت.
................ شاید ما خوانندگان خوب و فهیمی برای وبت نبودیم.آدم مینویسه تا تبادل نظر و تجربه کنه.نمی نویسه که یه عده بیان و مزخرف تحویل بدن.شاید اگر درست از آدم انتقاد کنن هم جای شکرش باقیه ولی.... تصمیمت قابل احترامه ولی بدون خبر خوبی تو روز تولدت ندادی. امیدوارم خیلی زود بنویسی و بدونی یه مثلا انسان که اعصابت رو به هم میریزه لیاقت دیده شدن و اثر بخشی روی تصمیمت رو نداره. دوست ندارم تا سال ها که این صفحه رو باز میکنم/آخرین آپت همین تولد دوباره باشه.امیدوارم یه تولد دوباره دیگه باشه. خیلی چیزها ازت یاد گرفتم. به ما هم حق بده تعداد انگشت شمار وب نویس خوب رو داشته باشیم.به شخصه هیچ وقت یادم نیست ناراحتت کرده باشم.امیدوارم هر جا که هستی/تو جمع کوچیک خونواده ات/سختی ها رو پشت سر بذاری.دلم از الان به شدت برات تنگ میشه.
سلام مرجان عزیز تولدت مبارک با موبایل کامنت میزارم ودسترسی به فیس بوک ندارم عذر میخام که اونجا نمیتونم تبریک بگم..اگه یه سری اونجا زدی میبینی جز محدود افرادی هستی که باشون خودمو نزدیک حس میکنم و از مطالبت شخصیت خاصی تو ذهنم داری..البته خیلی ها هستن که وقتی کنارتن بهشون فکر نمیکنی...نمیدونم چرا یه لحظه فکر مریضایی افتادم که قبل بیهوشی با شوخیاشون اطاق عمل رو روسرشون میزارن ولی بعد عمل دیگه بهوش نمیاان و یه درد غریبی رو دلت میمونه..ولی نارحتم که ارتباط با مطالبت محدود به فیس بوک میشه و خوشحالم که بالاخره از این زندان عادت بیرون اومدی و تو جایی که خیلی زیاد میتونی ازش استفاده ببری مثه خیلیا که به خاطر محدودیت خودشونو با دنیای مجازی سرگرم کردن دیگه وقتتو بهدر نمیدی و میتونی از دنیای واقعی و دوستان واقعی بیشتر لذت ببری ...موفق باشی
سلام مرجان خانوم خبری دارم برات که شاید جالب باشه خواهش میکنم راه ارتباطی با من برام بزار نمیدونم اینجا رو میخونی یا نه اما در مورد یه نفر در کبک باید یه مساله ای رو برات بگم
سلام برمرجان سی و پنج ساله 20 روز دیگه تولد منه . من تو روز تولدم دو احساس خاص دارم . یکیش که شادی به مناسبت تموم کردن یه سال معمولا خوب و گرامیداشت روز تولدم . دومی هم احساس غم اینکه یه سال پیرتر شدم . همشهری هر جا هستی شاد باشی .
سلام مرجان جان از این پست تان شوکه شدم.آخه یهو... ما دلمون واستون تنگ میشه:( اگه بشه هم زندگی مجازی و هم واقعی را با هم داشته باشید ما را مستفیض خواهید کرد. در هر حال ما به شما ارادت ویزه داریم.و تصمیم شما هم برا ی مان محترم. امیدوارم هر جا که هستید خوش و خرم و سالم و سربلند باشید لبتون خندون و دل تون خوش و در کنار امیر و مریخی و سایر عزیزان تان روزگار خوشی را سپری کنید.
مرجان جون اگه نظرت عوض شد و برگشتی خیلی خوشحالمان خواهی کرد.
سلام ظاهرا آن هستید. من دی سی شدم و وقتی اومدم دیدم که تایید شده کامنتم.
راستش دی سی شدم. و به این فکر کردم چرا خواستید همه چیز تمام بشه. و زدم زیر گریه. راستش متنفرم از این که یه وبلاگ بسته میشه.اما این اولین باره که به خاطر بسته شدن یه بلاگ گریه م یکنم. من تو چند سال اخیر فراز و نشیب ها ی روحی زیادی داشتم و همین باعث می شد وب ها ی مورد علاقه ام هر بار تغییر کنه. اما تنها دو وب همیشه برایم ثابت ماند.وبلاگ دکتر شیری و وبلاگ شما. دوست تان دارم. راستش نمی دونم باید چی بگم... ما شما را نم یشناسیم از نزدیک ژس می شیم جزو همونا که آدم حساب نمی شن.اما حداقل بیا یه لطفی در حق ماها بکن.حتی اگه دیگه نم یخواهید بنویسید وب تان را نگه دارید.تا گاهی با سر زدن بهش برای ما تجدید خاطره بشه. من نمی فهمم چرا یهو این طوری شد. راستی یه چیز حلال مان کن.من تو چند ژست پیش درباره رابطه شما و مریخی سوال کردم که اتفاقا خیلی خوب جوابمو دادید.ولی حس کردم ناراححت شدید.ببخشید.هدف واقعا فضول ی نبود. همین الان دیگ ه اشکم هم بند اومد. اما می دونم همیشه جای خالی ات حس می شه. ازتون کلی چیز یاد گرفتیم.خوش به حال اونایی که کنارتون هستند. نم یدونم چرا همش این فکر میاد به سراغم که به خاطر یه تحول معنوی باید باشه. نمی دونم چی بگم.فقط بدونید ناراحتم. همین شاد باشید
مرجان عزیز بر عکس همه دوستان , من به شدت از تصمیمت خوشحالم . چون مطمئنم که این کار حداقل باعث میشه امیر , مادر دوست داشتنی خودش رو بیشتر در کنار خودش حس کنه . جدا" این انرژی فوق العاده ای که داری حیفه که در راه مجازی تلف بشه. به عنوان یه خواننده قدیمی و همیشگی نوشته هایت برای خودت و خانواده و همه عزیزانت بهترین ها رو آرزو می کنم. مطمئنا این روزها خیلی سرت شلوغه و تلفنت لحظه به لحظه زنگ می زنه . یه چند وقتی که گذشت حتما بهت زنگ می زنم که البته امیدوارم مثل این چند دفعه اخر نباشه و صدات رو شاد و سر حال بشنوم. تولد واقعیت مبارک دوست دارم و همیشه به یادت هستم
دوست عزیزم. اولا تولدت مبارک باشه به تصمیمی که گرفتی احترام میذارم ولی نمیتونم ناراحت نشم... به بودنت عادت کردیم و نوشته ها و خاطرات قشنگت... امیدوارم و دعا می کنم از تصمیمت منصرف بشی... بوس
سلام مرمری تبریک بابت یکسال تجربه بیشتر کسب کردن. زندگی برای امثال تو پر از ناشناخته ها و جذابیتهاست که حالا حالاها باید کشف بشه و امیدورام فرصت اینو داشته باشی تا سالیان سال همچنان در مسیر زندگی و رشد قدم برداری و باعث رشد اطرافیانت هم بشی.
مرجان من هم مثل بقیه خواننده هات دلگیر شدم و نمیدونم چرا این تصمیمو گرفتی. آخه نوشتار تو متفاوت بود و جنبه های مختلف زندگی رو در برداشت و خواننده هاتم خیلی متنوع بودن پس ننوشتنت کاملا احساس میشه ولی دلیلت هر چی هست امیدوارم با دل خوش از اینجا رفته باشی و خاطرات خوبی برات مونده باشه و اگه من و یا بقیه خواننده های علاقه مندت از ندانم کاری حرفی زدیم که باعث رنجش تو شد، به حساب علاقه همون بذار و اینکه نتونستیم احساسمونو خوب منتقل کنیم. میدونم روح تو بزرگوارتر از اینهاست.
مرجان خیلی دوست دارم به زودی بیام و ببینم بازم میخوای ادامه بدی. منتظر اون روز میمونم و تا اون موقع بعنوان یه دوست، که فقط ادعای دوستی نداره و در عمل واقعا هر کاری میتونه برای اطرافیانش انجام میده و وجودش پر از انرژی مثبت و انگیزه است، همیشه در قلب و خاطرم میمونی و از داشتنت (البته با اجازه ات) به خودم میبالم.
سلام. از سال 86 دارم وبلاگت رو می خونم. البته آرشیوت رو همون روزای اول خوندم. هر روز بعد از اومدن سر کار اولین کاری که میکردم دیدن وبلاگت بود. احساس می کنم یه جوری بهت نزدیک بودم. مثل یه دوست. جدی چشمام پر اشک شد وقتی این پستت رو خوندم. ایکاش این تصمیم رو نمی گرفتی. می نوشتی اما کم... با این حال امیدوارم که موفق باشی همیشه و همه جا. خیلی بهت عادت کرده بودم. خداحافظ........
مرجان عزیز و دوست داشتنی. سی پنج سالگیت مبارک. با اینکه از ننوشتنت ناراحت شدم اما برات آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و امیدوارم که هرجا که هستی همیشه شاد باشی...
نمی دونم چی بگم! هنوز تو شوکم! دو روزه می خوام بیام تولدت رو تبریک بگم. یادم بود که تولدته (آخه تولدت دو روز قبل از تولد منه بهت گفته بودم قبلا که!) اما اینتر نت خونه قطع بود. تا اینکه امروز کله سحر اومدم و این پستت رودیدم. واقعا نمی دونم چی بگم. می دونم که تو آدمی نیستی که بیخود و فکر نکرده تصمیمی بگیری. تو حتما دلایل خودت رو داری که انقدر محکم و قاطع بودند که باعث شده تو چنین تصمیمی بگیری و وبلاگی رو که اینهمه دوستش داشتی و عاشقش بودی (این از نوشته هات معلوم بود) تعطیل کنی. در نتیجه احتمالا اصرار و خواهش و التماس! بی نتیجه ست . فقط می تونم آرزو کنم که این تعطیلی موقتی باشه و به زودی دوباره برگردی که هیچ کس جای خالی تو رو توی این دنیای مجازی پر نمی کنه. مرجان عزیزم٬ من از تو خیلی چیزها یاد گرفتم. خیلی نکته ها و حرفهایی که توی وبلاگت نوشته بودی همیشه مثل یک توصیه ارزشمند توی گوشمه و حتی خیلی وقتها توی حرفهام می گم: به قول یکی از دوستهام ...! (می بینی خودم رو بی اجازه دوست تو هم می دونم!) به هرحال می خوام تشکر کنم ازت به خاطر همه حرفها و نکته های ارزشمندی که بهم یاد دادی که خیلی هاشون شاید یه جاهایی توی تصمیم گیری های مهم زندگیم به درد بخورن و حتی مسیر زندگیم رو عوض کنن. ممنونم به خاطر همه خنده ها و شادیها و حسهای خوبی که با نوشته هات بهمون هدیه دادی. ممنونم. من همیشه یکی از آرزوهام این بوده که تو رو توی دنیای واقعی ببینم و باهات آشنا بشم. امیدوارم واقعا این اتفاق بیفته و من هم بشم جزء اون دوستهایی که باهاشون ارتباط داری و بهت دسترسی دارن و همچنان از کنار تو بودن لذت می برن. خیلی حرف زدم٬ طبق معمول! ببخشید اما مثل کسی که داره عزیزی رو از دست می ده٬ دلم می خواست همه این حرفها رو در دقایق آخر بهت بزنم. تازه هنوز کلی ش مونده!
آخر هم یادم رفت تولدت رو تبریک بگم. ۳۵ سالگیت مبارک عزیزم. امیدوارم همیشه شاد و سرزنده و خوشحال بمونی. پر از انرژی های مثبت. در کنار پسر عزیزت و هر کس دیگه ای که دوستش داری.
زندان آسمان
شنبه 23 مردادماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ
تولدت مبارک باشه.من خیلی برات کامنت نمی ذاشتم اما وبلاگت رو مرتب می خوندم .حتماْبرای ننوشتن دلایلی داری و گرچه برای من غم انگیزه اما به همون اندازه قابل احترامه امیدوارم همیشه سرزنده وشاد وموفق باشی .
ای بابا! حالا که ما پاک معتاد شدیم میخوای بری؟ به هر حال ما که خمار میشیم ولی خوب صلاح مملکت خویش خسروان دانند. راستی تولدت هم مبارک باشه و یه چیزی رو میدونی؟ اینکه آدمها دو دسته هستند : یا متولد ماه مرداد هستند و یا دلشون میخواد که متولد ماه مرداد بودند!
تولدت مبارک عزیزم. برات بهترین ها رو آرزومندم. دلم می خواد بدونی که توی دلم جا داری اگرچه تو منو نمی شناسی ولی مرجان ساکن کانادا ١ آدم دنیای واقعی واسه من و خانواده امه. دلم خیلی برات تنگ می شه.
وای عزیزم چقدر به خوندن نوشته های زیبات عادت کرده بودم و خوشحال بودم که یه ا.ی.ر.ا.ن.ی موفق هم هست که اونور دنیا زیبا زندگی می کنه و دلم گرم می شد.تولدت مبارک ولی خیلی حالمونو گرفتی.امیدوارم هرروز موفق و شاد باشی و زیبائی های دنیای واقعی برات هزاران هزار باشه.شاد باشی عزیزم.خیلی دلم می خواست باهات ارتباط داشتم.اگه ممکنه به وبلاگ من سر بزن و ادرسی چیزی بگذار.
تولدت مبارک مرجان امردادی منم امردادی ام توی این مدت عاشقانه دوست داشتم وکلی ازت چیز یاد گرفتم یادت باشه دیگه نگی مرداد مرداد یعنی از بین رفتنی ولی امرداد یعنی پایدار و جاودان برای همیشه پاینده باشی امیر ببوس
عزیزم تولدت مبارک صدو سی و پنج ساله بشی خوشگل خانوم عروسک من هرچند متاسف شدم از این که دوباره این جا آپ نمی شه ولی تصمیمت برام محترمه به زودی به ات زنگ می زنم هروقت فوبیای ترس کنترل شدن ازم دور بشه دوستت دارم
سلام مرجان بانو اومدم بگم تولدت مبارک و اعتراف کنم یکی از دوست داشتنی ترین افرادی هستی که تو عمرم باهاش آشنا شدم. چه ادامه بدی چه ندی چه تحویل بگیری چه نگیری چه بیای تو وبلاگم کامنت بذاری چه نذاری بدون هیچ تعارف و خجالتی میگم : مرجان بانو دوستت دارم و بدون همیشه تو قلب منی با احترام : Gajamoo
مرجان خانوم جان گل گلاب تولدت مبارک و شروع جدیدت هم مبارک.باید اعتراف کنم دنیای وبلاگ نویسی با ننوشتن تو یه جواهر رو از دست میده . حیف شد. و من که امیدوارم بودم شاید در کانادا بتونم ببینمت فکر کنم حالا مجبورم برم سوت بزنم و امیدوار باشم شاید دست تقدیر شما رو به ما برسونه !به هر حال اگر قابل دونستی راه تماست رو میتونی در وبلاگم به طور خصوصی بهم بگی واگر نه که برات آرزوی روزها و شب های دوست داشتنی و سرشار از آرامش میکنم.
سلام مرجان عزیز تولدتو با کمی تاخیر تبریک میگم وشرمنده ام ازین بابت ممنون که توی این مدت فکرهای خوبتو به اشتراک گذاشتی ناراحت از اینکه دیگه نمیای و دلتنگ...
تولد خودت و وبلاگت مبارک اگه تصمیم گرفتی دیگه ننویسی، حتما تصمیم درستی بوده وگرنه تو نمی گرفتیش. اگه تصمیم گرفتی برگردی و بنویسی، بدون که خوشحال میشیم . بدون که دلمون برات تنگ میشه............. بدون که دوست داشتیم، بی دلیل و بی دریغ
مرجان جون خدا نگهدارت. امیدوارم زیبائی دنیای واقعی تو را از دوستان مجازی ات خیلی دور و غافل نکند. برایت بهترین ها را آرزومندم. شاید روزی همدیگر را در دنیای واقعی ملاقات کردیم کسی چه می داند . آن روز مطمئنا از در کنار هم بودن لذت بسیاری خواهیم برد. موفق باشی دوست خوب ندیده ام.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
I loved your blog:)
Salaam, happy belated Birth Day. You and your posts will be missed, for sure. Although there are limited ways of contacting you, I will be in touch for sure. Take care khanomie.
سلام مرجان خانم
این اولین باری که به وبت سر می زنم خیلی خوشم اومد بیت تبریک می گم بازم میام
در پناه حق
سلام مرجان جون. ایشالا حال همتون خوب باشه. اول از همه تولدت رو تبریک میگم عزیزم. به قول خودت تولد دیگر ایشالا ۳۵ سالگی شروع زیبایی در زندگیت باشه. شروع زیبایی ها و عشق و محبت. برات بهترین آرزوها رو دارم.
احساس الانم مخلوطی از خوشی ها و ناراحتی.
۱۰۰ ٪ دوباره ننوشتنت برای من بد هست ولی قبلا هم بهت پیشنهاد کرده بودم که حیف این قلم هست که کتاب نشه. میتونم این خاطرات تجربه ها و ذهن خلاقت رو به صورت کتاب بخونم. ولی این حس دور بودن کمی ناراحت کنندست. ولی خوشحالم که تو فیس بوک جزو دوستات هستم . حداقل اونجا میتونم باهات در ارتباط باشم. من وبلاگ نداشتم. امیدوارم فیس بوک رو هم دریغ نکنی از من.
بدون که خیلی خیلی دوست دارم. میدونم که همیشه تصمیم های درست میگیری. و صلاح خودت و بهتر میدونی.
نمی خوام فکر کنم که این خداحافظی همیشگی هست چون خیلی خیلی ناراحت میشم.
مواظب خودت باش و تو رو به خدا میسپارمت . بوووووسسسسسسس
سلام مرجان عزیزم
تولدت مبارک باشه
من هم مثل همه دلم گرفت اما خوب مثل اینکه چاره ای جز وفق دادن خودمون با شرایط جدید نیست
این شعر تقدیم به تو عزیزم:
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
ما مرجان می خوایم د یالا یالا
ننویسی فکر کنم این کامنت های این پستت سر به فلک بزنه ;)
خوشحالم که دیگه نمینویسی.....خیلی.......
خواننده ای بودم که بیشتر موقع ها خاموش بودم یعنی یک باری فک کنم نظر گذاشتم اما این بار آخری هم باید نظر میزاشتم!!!
دلم گرفت از بستتون زیاد!!!!
دل بزرگی میخواد دل کندن از وابستگیها اما با منطقی که ازتون سراغ دارم حتما لازم دونستین...شاید اصلا به وبلاگتون وابستگی بیدا نکردین که بعیده...
در هر صورت خواهی نخواهی نوشته هاتون در مجموع توی طرز فکر آدمایی که خوندنشون به صورت غیر مستقیم هم که شده تاثیر گذاشته اگرچه در مورد همه آدما عبارت هرکسی از ظن خود شد یار من صدق میکنه و به عبارتی هرکی با سطح فکریه خودش استنباط هایی رو از حرفاتون کرده و تاثیرشو در خودش دیده...خواستم این آخره کاری بابت این تاثیرات که گاها حتی ناخواسته در ذهن و فکر من با نوشته هاتون گذاشتید تشکر کنم...
بیشتر از هرچیزی شما را شخصیت متعادلی دیدم و سعی کردم این متعادل بودن رو به زندگیه خودم بیشتر از قبل وارد کنم...
در هر صورت هرجای دنیا که هستید براتون از صمیم قلبم آرزوی موفقیت دارم و حتماحتما این روزهای قشنگ ماه رمضون که مقارنه با تولدتون یادتون میکنم و رشد و بیشرفت همه روزه رو براتون از خدا میخواهم...
با یک دنیا آرزوهای زیبا...(کسی که اصالتش به شهر شما برمیگرده)
یه دنیا دلم برای داستان های کوتاه قشنگت ، نوشته هات و شیرین زبونی های امیر تنگ میشه. تصمیمت کاملا قابل احترامه و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و در کنار خانواده ات با خوشی و آرامش زندگی کنی.
تولدت هم صمیمانه بهت تبریک میگم.
مواظب خودت باش :)
خدانگهدارت.
................
شاید ما خوانندگان خوب و فهیمی برای وبت نبودیم.آدم مینویسه تا تبادل نظر و تجربه کنه.نمی نویسه که یه عده بیان و مزخرف تحویل بدن.شاید اگر درست از آدم انتقاد کنن هم جای شکرش باقیه ولی....
تصمیمت قابل احترامه ولی بدون خبر خوبی تو روز تولدت ندادی. امیدوارم خیلی زود بنویسی و بدونی یه مثلا انسان که اعصابت رو به هم میریزه لیاقت دیده شدن و اثر بخشی روی تصمیمت رو نداره. دوست ندارم تا سال ها که این صفحه رو باز میکنم/آخرین آپت همین تولد دوباره باشه.امیدوارم یه تولد دوباره دیگه باشه. خیلی چیزها ازت یاد گرفتم. به ما هم حق بده تعداد انگشت شمار وب نویس خوب رو داشته باشیم.به شخصه هیچ وقت یادم نیست ناراحتت کرده باشم.امیدوارم هر جا که هستی/تو جمع کوچیک خونواده ات/سختی ها رو پشت سر بذاری.دلم از الان به شدت برات تنگ میشه.
اول برای این شجاعتت تبریک میگم که تونستی کاری رو که من هنوز نتونستم انجام بدی.
بعد هم تولدت رو تبریک میظ گم.
امیدوارم تولد دوبارهت هم مبارک باشه در دنیای واقعی.
"خداحافظ گلم، خوبم، خواهرم"
سلام مرجان عزیز تولدت مبارک
با موبایل کامنت میزارم ودسترسی به فیس بوک ندارم عذر میخام که اونجا نمیتونم تبریک بگم..اگه یه سری اونجا زدی میبینی جز محدود افرادی هستی که باشون خودمو نزدیک حس میکنم و از مطالبت شخصیت خاصی تو ذهنم داری..البته خیلی ها هستن که وقتی کنارتن بهشون فکر نمیکنی...نمیدونم چرا یه لحظه فکر مریضایی افتادم که قبل بیهوشی با شوخیاشون اطاق عمل رو روسرشون میزارن ولی بعد عمل دیگه بهوش نمیاان و یه درد غریبی رو دلت میمونه..ولی نارحتم که ارتباط با مطالبت محدود به فیس بوک میشه و خوشحالم که بالاخره از این زندان عادت بیرون اومدی و تو جایی که خیلی زیاد میتونی ازش استفاده ببری مثه خیلیا که به خاطر محدودیت خودشونو با دنیای مجازی سرگرم کردن دیگه وقتتو بهدر نمیدی و میتونی از دنیای واقعی و دوستان واقعی بیشتر لذت ببری ...موفق باشی
:((((
سلام تولدت مبارک نزنی وبلاگت را هوا بره! بذار همینجا باشه مایه امیدواریه شاید پشیمون شی برگردی
تولدت مبارک مرجان جون
چقدر حیف که دیگه نمی نویسی...
دلم گرفته بود گفتم بیام اینجا دلم وا شه بدتر دلم گرفت...
همیشه شاد باشی در کنار همسر و اقا پسرت
تولدت مبارک و حیف که موهبت نوشتنت رو از دوستان مجازی دریغ کردی. برایت آرزوی موفقیت و شادکامی می کنم :)
سلام مرجان خانوم
خبری دارم برات که شاید جالب باشه
خواهش میکنم راه ارتباطی با من برام بزار
نمیدونم اینجا رو میخونی یا نه
اما در مورد یه نفر در کبک باید یه مساله ای رو برات بگم
تولدت و متولد کردنت مبارک.
سلام برمرجان سی و پنج ساله
20 روز دیگه تولد منه . من تو روز تولدم دو احساس خاص دارم . یکیش که شادی به مناسبت تموم کردن یه سال معمولا خوب و گرامیداشت روز تولدم . دومی هم احساس غم اینکه یه سال پیرتر شدم .
همشهری هر جا هستی شاد باشی .
تولدت مبارک مرجان جان
یعنی دیگه نمیخوای بنویسی؟ دلمون تنگ میشه برات
امیدوارم سال جدید پر از لحظههای شاد و خوب باشه برات
:*
سلام مرجان جان
از این پست تان شوکه شدم.آخه یهو...
ما دلمون واستون تنگ میشه:(
اگه بشه هم زندگی مجازی و هم واقعی را با هم داشته باشید ما را مستفیض خواهید کرد.
در هر حال ما به شما ارادت ویزه داریم.و تصمیم شما هم برا ی مان محترم.
امیدوارم هر جا که هستید خوش و خرم و سالم و سربلند باشید
لبتون خندون و دل تون خوش
و در کنار امیر و مریخی و سایر عزیزان تان روزگار خوشی را سپری کنید.
مرجان جون اگه نظرت عوض شد و برگشتی خیلی خوشحالمان خواهی کرد.
سلام
ظاهرا آن هستید.
من دی سی شدم و وقتی اومدم دیدم که تایید شده کامنتم.
راستش دی سی شدم. و به این فکر کردم چرا خواستید همه چیز تمام بشه. و زدم زیر گریه.
راستش متنفرم از این که یه وبلاگ بسته میشه.اما این اولین باره که به خاطر بسته شدن یه بلاگ گریه م یکنم.
من تو چند سال اخیر فراز و نشیب ها ی روحی زیادی داشتم و همین باعث می شد وب ها ی مورد علاقه ام هر بار تغییر کنه.
اما تنها دو وب همیشه برایم ثابت ماند.وبلاگ دکتر شیری و وبلاگ شما.
دوست تان دارم. راستش نمی دونم باید چی بگم...
ما شما را نم یشناسیم از نزدیک ژس می شیم جزو همونا که آدم حساب نمی شن.اما حداقل بیا یه لطفی در حق ماها بکن.حتی اگه دیگه نم یخواهید بنویسید وب تان را نگه دارید.تا گاهی با سر زدن بهش برای ما تجدید خاطره بشه.
من نمی فهمم چرا یهو این طوری شد.
راستی یه چیز حلال مان کن.من تو چند ژست پیش درباره رابطه شما و مریخی سوال کردم که اتفاقا خیلی خوب جوابمو دادید.ولی حس کردم ناراححت شدید.ببخشید.هدف واقعا فضول ی نبود.
همین
الان دیگ ه اشکم هم بند اومد. اما می دونم همیشه جای خالی ات حس می شه.
ازتون کلی چیز یاد گرفتیم.خوش به حال اونایی که کنارتون هستند.
نم یدونم چرا همش این فکر میاد به سراغم که به خاطر یه تحول معنوی باید باشه.
نمی دونم چی بگم.فقط بدونید ناراحتم.
همین
شاد باشید
مرجان عزیز
بر عکس همه دوستان , من به شدت از تصمیمت خوشحالم . چون مطمئنم که این کار حداقل باعث میشه امیر , مادر دوست داشتنی خودش رو بیشتر در کنار خودش حس کنه . جدا" این انرژی فوق العاده ای که داری حیفه که در راه مجازی تلف بشه.
به عنوان یه خواننده قدیمی و همیشگی نوشته هایت برای خودت و خانواده و همه عزیزانت بهترین ها رو آرزو می کنم.
مطمئنا این روزها خیلی سرت شلوغه و تلفنت لحظه به لحظه زنگ می زنه . یه چند وقتی که گذشت حتما بهت زنگ می زنم که البته امیدوارم مثل این چند دفعه اخر نباشه و صدات رو شاد و سر حال بشنوم.
تولد واقعیت مبارک
دوست دارم و همیشه به یادت هستم
راستی گلم تولدت هم مبارک
دوست عزیزم.
اولا تولدت مبارک باشه
به تصمیمی که گرفتی احترام میذارم ولی نمیتونم ناراحت نشم... به بودنت عادت کردیم و نوشته ها و خاطرات قشنگت... امیدوارم و دعا می کنم از تصمیمت منصرف بشی...
بوس
تو همیشه در هر شرایطی بهترین تصمیم رو میگیری. فقط میگم تولدت مبارک عزیزم .
موفق باشی بانو
سلام مرمری
تبریک بابت یکسال تجربه بیشتر کسب کردن. زندگی برای امثال تو پر از ناشناخته ها و جذابیتهاست که حالا حالاها باید کشف بشه و امیدورام فرصت اینو داشته باشی تا سالیان سال همچنان در مسیر زندگی و رشد قدم برداری و باعث رشد اطرافیانت هم بشی.
مرجان من هم مثل بقیه خواننده هات دلگیر شدم و نمیدونم چرا این تصمیمو گرفتی. آخه نوشتار تو متفاوت بود و جنبه های مختلف زندگی رو در برداشت و خواننده هاتم خیلی متنوع بودن پس ننوشتنت کاملا احساس میشه ولی دلیلت هر چی هست امیدوارم با دل خوش از اینجا رفته باشی و خاطرات خوبی برات مونده باشه و اگه من و یا بقیه خواننده های علاقه مندت از ندانم کاری حرفی زدیم که باعث رنجش تو شد، به حساب علاقه همون بذار و اینکه نتونستیم احساسمونو خوب منتقل کنیم. میدونم روح تو بزرگوارتر از اینهاست.
مرجان خیلی دوست دارم به زودی بیام و ببینم بازم میخوای ادامه بدی. منتظر اون روز میمونم و تا اون موقع بعنوان یه دوست، که فقط ادعای دوستی نداره و در عمل واقعا هر کاری میتونه برای اطرافیانش انجام میده و وجودش پر از انرژی مثبت و انگیزه است، همیشه در قلب و خاطرم میمونی و از داشتنت (البته با اجازه ات) به خودم میبالم.
مراقب خودت و خانواده عزیزت باش
سلام. از سال 86 دارم وبلاگت رو می خونم. البته آرشیوت رو همون روزای اول خوندم. هر روز بعد از اومدن سر کار اولین کاری که میکردم دیدن وبلاگت بود. احساس می کنم یه جوری بهت نزدیک بودم. مثل یه دوست. جدی چشمام پر اشک شد وقتی این پستت رو خوندم. ایکاش این تصمیم رو نمی گرفتی. می نوشتی اما کم... با این حال امیدوارم که موفق باشی همیشه و همه جا. خیلی بهت عادت کرده بودم. خداحافظ........
مرجان عزیز و دوست داشتنی. سی پنج سالگیت مبارک. با اینکه از ننوشتنت ناراحت شدم اما برات آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و امیدوارم که هرجا که هستی همیشه شاد باشی...
نمی دونم چی بگم! هنوز تو شوکم! دو روزه می خوام بیام تولدت رو تبریک بگم. یادم بود که تولدته (آخه تولدت دو روز قبل از تولد منه بهت گفته بودم قبلا که!) اما اینتر نت خونه قطع بود. تا اینکه امروز کله سحر اومدم و این پستت رودیدم. واقعا نمی دونم چی بگم. می دونم که تو آدمی نیستی که بیخود و فکر نکرده تصمیمی بگیری. تو حتما دلایل خودت رو داری که انقدر محکم و قاطع بودند که باعث شده تو چنین تصمیمی بگیری و وبلاگی رو که اینهمه دوستش داشتی و عاشقش بودی (این از نوشته هات معلوم بود) تعطیل کنی. در نتیجه احتمالا اصرار و خواهش و التماس! بی نتیجه ست . فقط می تونم آرزو کنم که این تعطیلی موقتی باشه و به زودی دوباره برگردی که هیچ کس جای خالی تو رو توی این دنیای مجازی پر نمی کنه.
مرجان عزیزم٬ من از تو خیلی چیزها یاد گرفتم. خیلی نکته ها و حرفهایی که توی وبلاگت نوشته بودی همیشه مثل یک توصیه ارزشمند توی گوشمه و حتی خیلی وقتها توی حرفهام می گم: به قول یکی از دوستهام ...! (می بینی خودم رو بی اجازه دوست تو هم می دونم!) به هرحال می خوام تشکر کنم ازت به خاطر همه حرفها و نکته های ارزشمندی که بهم یاد دادی که خیلی هاشون شاید یه جاهایی توی تصمیم گیری های مهم زندگیم به درد بخورن و حتی مسیر زندگیم رو عوض کنن. ممنونم به خاطر همه خنده ها و شادیها و حسهای خوبی که با نوشته هات بهمون هدیه دادی. ممنونم.
من همیشه یکی از آرزوهام این بوده که تو رو توی دنیای واقعی ببینم و باهات آشنا بشم. امیدوارم واقعا این اتفاق بیفته و من هم بشم جزء اون دوستهایی که باهاشون ارتباط داری و بهت دسترسی دارن و همچنان از کنار تو بودن لذت می برن.
خیلی حرف زدم٬ طبق معمول! ببخشید اما مثل کسی که داره عزیزی رو از دست می ده٬ دلم می خواست همه این حرفها رو در دقایق آخر بهت بزنم. تازه هنوز کلی ش مونده!
آخر هم یادم رفت تولدت رو تبریک بگم. ۳۵ سالگیت مبارک عزیزم. امیدوارم همیشه شاد و سرزنده و خوشحال بمونی. پر از انرژی های مثبت. در کنار پسر عزیزت و هر کس دیگه ای که دوستش داری.
تولدت مبارک باشه.من خیلی برات کامنت نمی ذاشتم اما وبلاگت رو مرتب می خوندم .حتماْبرای ننوشتن دلایلی داری و گرچه برای من غم انگیزه اما به همون اندازه قابل احترامه امیدوارم همیشه سرزنده وشاد وموفق باشی .
اصرار نمی کنم به برگشتنت...چون توو روعاقل وفهمیده می دونم و مطمئنم بهترین راه رو انتخاب می کنی...خیر باشه انشاالله.
ای بابا! حالا که ما پاک معتاد شدیم میخوای بری؟ به هر حال ما که خمار میشیم ولی خوب صلاح مملکت خویش خسروان دانند. راستی تولدت هم مبارک باشه و یه چیزی رو میدونی؟ اینکه آدمها دو دسته هستند : یا متولد ماه مرداد هستند و یا دلشون میخواد که متولد ماه مرداد بودند!
تولدت مبارک عزیزم. برات بهترین ها رو آرزومندم. دلم می خواد بدونی که توی دلم جا داری اگرچه تو منو نمی شناسی ولی مرجان ساکن کانادا ١ آدم دنیای واقعی واسه من و خانواده امه. دلم خیلی برات تنگ می شه.
تولدت مبارک
وای عزیزم چقدر به خوندن نوشته های زیبات عادت کرده بودم و خوشحال بودم که یه ا.ی.ر.ا.ن.ی موفق هم هست که اونور دنیا زیبا زندگی می کنه و دلم گرم می شد.تولدت مبارک ولی خیلی حالمونو گرفتی.امیدوارم هرروز موفق و شاد باشی و زیبائی های دنیای واقعی برات هزاران هزار باشه.شاد باشی عزیزم.خیلی دلم می خواست باهات ارتباط داشتم.اگه ممکنه به وبلاگ من سر بزن و ادرسی چیزی بگذار.
سلام. تولدت مبارک. دلم خیلی برات تنگ میشه. امیدوارم خودت و مریخی و پسر گل شیرین زبونت سلامت و شاد باشید و ایام خوبی رو بگذرونید.
تولدت مبارک مرجان امردادی
منم امردادی ام
توی این مدت عاشقانه دوست داشتم وکلی ازت چیز یاد گرفتم
یادت باشه دیگه نگی مرداد
مرداد یعنی از بین رفتنی
ولی امرداد یعنی پایدار و جاودان برای همیشه
پاینده باشی امیر ببوس
یکی از خواننده های خاموش وبلاگت هستم تولدت مبارک و امیدوارم هر جاهستی در کنار عزیزانت خوشحال و شاد و سلامت زندگی کنی
عزیزم تولدت مبارک صدو سی و پنج ساله بشی خوشگل خانوم
عروسک من هرچند متاسف شدم از این که دوباره این جا آپ نمی شه ولی تصمیمت برام محترمه به زودی به ات زنگ می زنم هروقت فوبیای ترس کنترل شدن ازم دور بشه دوستت دارم
تولدت مبارک خانمی.
حسابی پکر شدم وقتی دیدم دیگه نمیخوای آپ کنی . البته صلاح کار خویش خسروان دانند. ولی من حسابی دلم برای تو و امیر تنگ میشه.
تولدت مبارک خانم.
اگر جای جدیدی نوشتی خبر کن منو لطفا؛.
...
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است...
سلام مرجان بانو
اومدم بگم تولدت مبارک و اعتراف کنم یکی از دوست داشتنی ترین افرادی هستی که تو عمرم باهاش آشنا شدم.
چه ادامه بدی چه ندی
چه تحویل بگیری چه نگیری
چه بیای تو وبلاگم کامنت بذاری چه نذاری
بدون هیچ تعارف و خجالتی میگم :
مرجان بانو دوستت دارم و بدون همیشه تو قلب منی
با احترام :
Gajamoo
مرجان خانوم جان گل گلاب تولدت مبارک و شروع جدیدت هم مبارک.باید اعتراف کنم دنیای وبلاگ نویسی با ننوشتن تو یه جواهر رو از دست میده . حیف شد.
و من که امیدوارم بودم شاید در کانادا بتونم ببینمت فکر کنم حالا مجبورم برم سوت بزنم و امیدوار باشم شاید دست تقدیر شما رو به ما برسونه !به هر حال اگر قابل دونستی راه تماست رو میتونی در وبلاگم به طور خصوصی بهم بگی واگر نه که برات آرزوی روزها و شب های دوست داشتنی و سرشار از آرامش میکنم.
سلام مرجان عزیز
تولدتو با کمی تاخیر تبریک میگم وشرمنده ام ازین بابت
ممنون که توی این مدت فکرهای خوبتو به اشتراک گذاشتی
ناراحت از اینکه دیگه نمیای و دلتنگ...
تولد خودت و وبلاگت مبارک
اگه تصمیم گرفتی دیگه ننویسی، حتما تصمیم درستی بوده وگرنه تو نمی گرفتیش.
اگه تصمیم گرفتی برگردی و بنویسی، بدون که خوشحال میشیم . بدون که دلمون برات تنگ میشه............. بدون که دوست داشتیم، بی دلیل و بی دریغ
دلم برای نوشتهات تنگ شد
مرجان جون خدا نگهدارت. امیدوارم زیبائی دنیای واقعی تو را از دوستان مجازی ات خیلی دور و غافل نکند. برایت بهترین ها را آرزومندم. شاید روزی همدیگر را در دنیای واقعی ملاقات کردیم کسی چه می داند . آن روز مطمئنا از در کنار هم بودن لذت بسیاری خواهیم برد. موفق باشی دوست خوب ندیده ام.