تولدی دوباره

نظرات 747 + ارسال نظر
فرشاد پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ب.ظ

مرجان جان سلام
حتی اگر به کامنتها نگاه نکنی من باید دستوری رو که قلبم میده اجرا کنم:

تولدت مبارک
و عمرت زیاد و پر گل

تصمیمت قابل احترام و انقلابی بود و صادقانه بگم من هم تا حدودی باهاش موافقم کما اینکه از ابتدا توی کامنتهام دیده بودی و معمولا" جواب میدادی که به دنیای مجازی معتادی.
احتمالا" سیل تعارفات اغراق آمیز تا چند روزی کلافه ات میکنه!
و من در اندیشه ام که آیا در زمره آن دوستان شایسته دوستی هستم یا نه!
میدونی که تلفنت را دارم و هر از گاهی بشرطی که بدونم آرامش زندگیتو بهم نمیزنم تماسی خواهم گرفت تا مثل همیشه صدای گرمتو بشنوم.

فقط دو تا نکته:
1) امیدوارم این تصمیم ناشی از یک فکر آینده نگر باشه و در اثر ناراحتی و مشکلات ایجاد نشده باشه ،چون حداقل اینجا مأمنی برای خالی شدنت بود و در نبودش امیدوارم اونجا کسی باشه که بیتوقع به درد دلهات گوش بده.
2) هر موقع دوست داشتی برگردی نگران تصمیمت نباش چون برگشت به اینجا باعث نمیشه که دوستانی که تو رو میشناسند در اراده و عزمت تردید کنند.

برو از دنیای واقعی لذت ببر.گاهی به یاد ما هم باش .

با افتخار تمام اگر لایق باشم گاهی تماس میگیرم و احوالتو میپرسم فقط از اینکه معمولا" روی پیغام گیره و بعد تو بهم زنگ میزنی شرمنده میشم.

یاد اکبر عبدی توی فیلم " هنر پیشه " بخیر:
ما بی تو خرابیم ، تو بی ما چونی؟

مجددا" تولدت را صمیمانه تبریک میگویم و امیدوارم بزودی ببینمت.

آتِمُیا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://atemoya.blogfa.com/

مرجان عزیز،
از خواننده های خاموشت هستم که از اولین پست هایی که در اون وبلاگِ شکلاتی رنگ نوشتی همراهیت کردم. همون وبلاگی که گفته بودی رنگش رو به خاطر ِ علاقه ت به شکلاتِ کاکائویی انتخاب کردی.
از اون زمان تا به الان همه ی پست هات رو خوندم و از نوشته هات توو این مدت خیلی چیزها یاد گرفتم.
خیلی قبل برات کامنت گذاشته بودم و گفته بودم که اومدنم به هند و ادامه تحصیلم رو مدیونِ شما و نوشته هات هستم. تصمیمی که هر روز که می گذره از انجامش راضی تر هستم و الان دو سال از اون زمان گذشته و من خوشحالم به خاطر ِ این تصمیم و این تغییر در زندگیم.
تولدِ 35 سالگیت رو از صمیم ِ قلب بهت تبریک می گم و آرزو می کنم تا آخرین روزی که زنده هستی و در هر جایی که زندگی می کنی دلت شاد و لبت خندون و وجودت سالم باشه.

سفید برفی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

مرجان خانوم سلام.همیشه وبلاگتون را میخوندم ولی خیلی کامنت نمیزارم یعنی نمیزاشتم ولی از قلمتون و نوع نگاهتون به دنیا بخصوص هند و کانادا خوشم میومد. یه جورایی دنیا را از دریچه چشم شما میدیدم ولی حالا.... خوب امیدوارم هر جا که هستید همیشه پیروز و موفق باشید و با پسر گلتان دنیای خوبی برای هم بسازید . تولدتان مبارک . ما تقریبا همسن بودیما . به هر حال موفق باشید. یا حق

پرطلا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://todayisours.blogfa.com

مرجان عزیزم

متن طولانی ای برات نوشته بودم که پرید!!! دوباره مینویسم چون برام ارزش داره!

من این تصمیمتو با تمام وجودم درک میکنم که بخشی اش تجربه شخصی خودمه در وبلاگ نویسی و بخش بزرگترش پیگیری وبلاگ تو. آدمهایی که اومدن و آزاری رسوندن و رفتن. با تمام وجود تحسینت میکنم که این تصمیم رو گرفتی هرچندشاید وقتی دیگه جایی دیگه بنویسی یا نه. ممکنه خواهش کنم پست آخر منو بخونی؟ عجیب نیست که من یک هفته پیش نوشتمش و ادیتش کردم و فردای روزی که پابلیش میکنمش اینو می نویسی؟!!!!!!!!!!!
من به یه چیزایی اعتقاد دارم که از کنار این تقارن ها راحت نمیتونم بگذرم.
من خیلی دوست دارم دوستی مثل تو داشته باشم مرجان جون و کلمه ها اینجا جواب نمیده و اگر دوست داشته باشی تو هم، باهات با فیس بوک یا ایمیل یا تلفن وصل باشم. اگر جواب منفی بود نمیرنجم که خودمم هم تصمیم گرفتم بعد از ۳۰ سال که این تابوی لعنتی آویزون ترس از رنجش دیگران رو بشکنم و دوستانمو خودم انتخاب کنم نه هر که آمد و خواست دوست من باشه قبول کنم. اما اگه گفتی آره خیلی خیلی خوشحال میشم که برای فردا و فرداها روی روح پاک و زیبابینی که تو این زندگی اسمش مرجانه حساب کنم و براش جا باز کنم.
ما در انتظار مدیکالیم و مقصدمون تورنتو اگه خدا بخواد.
چه آره چه نه همیشه دوستت داشتم و خیلی برات احترام قائلم.
هر سه شاد و سلامت باشید

سمیه پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ب.ظ http://shekarshekan.com

تولدت مبارک.

چه حیف که تعدا کسانی که دوستشون نداری بیشتر از ماهایی بودند که دوستت داریم و تسلیم رفتار اونها شدی و وبلاگ رو بستی.
...
یقینا نمی تونم قانعت کنم که برگردی.
برات از خدا شادی و سلامتی می خوام.
مراقب خودت و خانواده ات باش عزیز.
خدا نگهدارت.
بوس

امیر ۳۸ پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ

سلام مروغ جان
همه حق دارند اونجور که لازم هست زندگی کنن و

دو باره
تولدت رو و
اینبار تولد
دوباره ات را تبریک میگویم!!!
-----------------------------------------
.
.
.
میدانی...؟
با تو موافقم....!
.
میدانی چرا!؟
چون فردا جمعه است
و زادروز من ....!!!
اما
من...
هنوز به اندازه ی تو
عاقل نشده ام...
هنوز همان پسرک مردادی شنگ و مغرور و جان شیفته ام
که زخم زانوی پایش را
به شنیدن حرفهای مادر دلسوزش
ترجیح میدهد....!!!!!

چه کنم اینم ....
همینم...
هنوز مردادی ام من...
دعایم کن ای دوست
در گرماگرم زندگی....

و به من بیاموز
چگونه میتوان دوباره زاده شد....
چگونه میتوان دوباره زیست ....
///////////////////////////////////////////
(بداهه ای بود تقدیم به عزیزترین دوست نادیده ام)
--------------------------------
مرجان عزیز
بذار دوستانه بگم
که
دلم اصلا
...
برات تنگ نمیشه .........
اصلا
اصلا
اصلا و
ابدا
چون
تا همیشه
توی دل من جا داری
به همین سادگی
و
برای همیشه.....

۱۲۳۴۵۶۷۸۹

بهارک پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام
تو دیوونه‌ای... خودخواهی... حالا همه‌اش باید زل بزنم به یه صفحه‌ای که تغییر نمی‌کنه و خیال‌پردازی کنم که تو و امیر و مریخی توی اون کانادای کوفتی چه غلطی می‌کنین...بعدش هم راحت می‌گی که کسانی که دوستت دارن و دوستشون داری برات کافین. پس من چی؟ که همه‌اش این صفحه رو می‌خوندم و یه بار هم کامنت نذاشتم ولی دوستت داشتم و بهت عادت کرده بودم؟
خیلی خوب... هر جور دوست داری... این ور دنیا یه زن سی و یک ساله هست که دوستت داره و از نوشته‌هات لذت می‌بره... تولدت مبارک مرجان. موفق و سلامت باشی. دلم می‌خواد ادای دموکرات بودن رو درآرم و بگم هر جور راحتی و فکر تو مهمه و از این حرفها ولی نمی‌تونم!!! کاش یه روز راهم بیفته به کانادا یه معجزه رخ بده و ببینمت و کاش اون روز به اندازه حالا عصبانی باشم تا بتونم بهت بگم چقدر دلتنگت می‌شم.

نجمه پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ب.ظ

خیلی دلم گرفت
اگه حال کردی یه راه ارتباط واسم بذار
اونقد دلم گرفت که نمیتونم بنویسم
میبوسمت
الکی بهت عادت کرده بودم
کاش نری

یک زن پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ

نمیدونم چی بگم مرجانی اما با اینکه تابحال با هم صحبت نکردیم ولی خیلی مواقع حست کردم واز تجربه هات استفاده کردم حتی توی اون موقعیتی که برام مشکل ÷یش اومده بود و وبم تعطیل شد تنها تو بودی که خیلی دوستانه علت رو جویا شدی ... حالم گرفته شد که دیگه نمیتونم ازت خبر بگیرم و نمیتونم نوشتهات رو بخونم ... بهر حال هر جا هستی امیدوارم سلامت باشی از طرف من امیر رو هم ببوس و امیدوارم قدر مادر خوبی چون تو رو بدونه و همیشه سلامت باشه

صبا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام شاید این کامنت رو هیچ مقت نبینید اما من یکساله که وبلاگتون رو هر روز می خونم/هر روز چون روزهایی که آپ نبودید آرشیو رو مرور می کردم.کامنتی براتون نزاشتم چون حس هاتون حس واقعی بود که من بهش احتیاج داشتم/حس ایرانی/اسلامی و دنیای مدرن همه با هم هیچکدوم رو برای اونیکی نفی نکردید
براتون آرزوی خوبختی و خوشحالی تو دنیای واقعی دارم
شاد باشید و همیشه با توکل بر یکتا خالق دادار امیدوار....

فرحناز پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ

تولدت مبارک عزیز دلم

فقط شوکه هستم و میدونم خیلی دوست دارم
کاش---------------------------------------------------------


دوست دارم ۰
مواظب خودت باش۰

مهشید پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

سلام مرجان عزیز تولدت مبارک باشه. ایشالا هرجایی که هستی در کنار خانواده‌ات خوش و سلامت باشی.باورم نمیشه که دیگه نمیتونم بخوانمت. خیلی بهت وابسته شدم. درسته که هیچوقت همدیگر رو از نزدیک ندیدیم ولی مثل یک خانواده از حال هم با خبر بودیم میدونم که دوریت سخته ولی خیلی خوشحالم که تو دنیای واقعی خوشی و سلامتی. این برام کافیه عزیزم. آرزو دارم که یک روز از نزدیک ببینمت. به خدا می‌سپارمت.

آست - روزمرگی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ http://rroozzmmaarreeggii.blogfa.com

سلام

انشالله پاینده باشی و همیشه سبز و جاودان. تولدت هم مبارک باشه مرجان عزیز.

انشالله همه عمرت با عزت زندگی کنی در کنار پسر گلت.

من جدآ از آشنایی با تو خوشحالم. کدورت ها رو هم گذر زمان حل خواهد کرد. ضمنآ تو هم که اطمینان دادی قلبت هرگز سیاه و کدر نبوده و نمیشه.

این هم بهر حال مرحله ای از زندگی بود با تمام سادگی هاش. پیچیدگی هاش. خوشی هاش و ناخوشی هاش.

تپش های قلب برای خواندن اولین کامنت ها. و سر درد های شبانه از خواندن بعضی کامنت ها.

قبول داری که حداقل فایده اش این بوده که پخته تر شدیم. ؟ ( البته جسارت نباشه خودم و میگم. ).

میدونم و میدونن که حرفت حرفه و اگه بگی نمینویسی دیگه نمینویسی ولی اجازه بده من حداقل از طرف خودم بگم که من بازم منتظر نوشتنت میمونم.

در پناه دادار پایدار

مهدی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

توبه کردی؟

رها پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام
با این میگن نا مردی!!!!!!!!
این همه دوست دورو ورتون جمع کردین : این همه ژیوند و دوستی ایجاد کردین این همه دل بشما بنوشته هاتون بسته شده حالا میگید بای من رفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! از شما بعیده خانم متعهد!!!!!!!!! میری اما برای مدتی برو و برگرد. گاهی آدم بدوری از فضاهایی که ساخته نیاز داره ولی بدوستیهایی که بوجود اومده بدلایی که بوبلاگت اتصال قلبی پیدا کرده نامهربونو بی وفا نباش عزیزم. دوست دارم یادت بیاد من خودم دخترم.

خانوم زیگزاگ پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:08 ب.ظ http://Daily.30n.ir

حیف شد. تو تقویمم امروز رو علامت زده بودم واسه تولدت. فکر می‌کردم شاید از اولین تبریک‌گوها باشم اما نشد. به هر حال تولدت مبارک. امیدورام ۳۵۰ سالگیت رو جشن بگیری...

پویا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ

مرجان جان
تولدت مبارک

تولد دوباره ت هم مبارک

مدتهاست که واژه ها دیگه برام رنگ باختن و تنها چیزی که برام مهمه احساسی هستش که تو این دنیا ردو بدل میشه ، احساسی که خودشو به شکلهای مختلف درمیاره و خارج از بند فضا و زمان منتقل میشه ، اینکه بعضی ها جذب کسی یا چیزی میشن نه مهره مار هستش و نه چیز دیگه تنها وجود حداقل یک احساس مشترک هستش ، خواه آگاهانه باشه یا ناخودآگاه.
بخاطر صداقت و حقیفتی که توی زنگیت و توشته هات بود اونها رو دوست داشتم و دارم و همچنین به خاطر احساس و درک مشترک از روزگار که باعث احساس دوستی یکطرفه بین من و شما گردید، که ممکنه به خاطر هم نسلی بودن هم باشه .
آرزو میکنم روزگار همیشه بر وفق مرادت باشه و خوشبختی رو همیشه با تمام وجودت احساس کنی .
اگه زمانی تصمیم گرفتی یه جور دیگه ادامه بدی ما رو بی خبر نگذار
راستی دیگه منتظر جواب نامه هم نیستم
ایام بکام

پریسا-۲ پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ

سلام یعنی خدا حافظ برای همیشه!
از این دنیای مجازی خوشم نمیاد از اینکه مجبوریم کسایی رو دوست داشته باشیم که یهو می تونن ازش دل بکنن و ما رو با کلی خاطره جا بذارن! حتماْ برای این تصمیمت دلیل داشتی و دلیلت برای ما قابل احترامه شاد باشی همه جا و همیشه
برای امیر و مریخیت آرزوی سلامتی و شادی دارم
دلم برای هر سه تا تون توی نوشته هات تنگ می شه به حوصله ت تو جواب دادن به کامنت ها
اما بدی دنیای مجازی اینه شاید بهتره ما هم بیشتر به دنیای حقیقی ببرسیم
روی ماه امیرو ببوس ومواظب خودت باش
بای

نگار پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام اولین باره کامنت میزارم از وقتی وبلاگتو پیدا کردم جزو محبوبترین هام بودی ارشیوتو خوندم و همیشه منتظر پست جدیدت بودم خیلی دلم برات تنگ میشه وبلاگت به من درس های زیادی داده نمیتونم توضیحش بدم ولی حقیقتو گفتم.. امیدوارم خودتو خانواده ی عزیزت همیشه سلامتو شاد باشید تولدت مبارک خداحافظ عزیزم

مرمر پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:46 ب.ظ

سلام مرجانی خوبی ؟ نمی دونم اصلا من و یادت هست یا نه ؟! و نمی دونم چه حکمتی داشت که دقیقا من زمانی برسم و بیام پست هات رو بخونم که نوشتی دیگر آپ نخواهد شد . نمی دونم چی شده .. هنوز هم فرصت نکردم همه ی کامنت ها رو بخونم یا از احوال وبلاگستان سر در بیارم اما هر چه هست تو رو خدا اینجوری نرو . باز هم دمت گرم که بدون خداحافظی نرفتی . اما مرجان من از تو جز همون ایمیلی که میگی کار نمی کنه چیز ِ دیگه ای ندارم . نمی دونم من هم جز ء اونهایی هستم که تکلیفم معلمومه یا نه . اما به هر حال دوست داشتم حداقل با هم در تماس باشیم هر چند مجازی . دلم برای خودت و نوشته هات تنگ شده بود و فکر می کردم با اومدنم به صفحه ات دلتنگیم بر طرف میشه اما غم ِ دیگری جای دلتنگی را گرفت .
کاش همیشه بر قرار بودی . امیدوارم تو دنیای واقعی اینقدر مورد ازار مزاحمان قرار نگیری .
اما سعی کن به خاطر برکت این ماه هم که شده چشم هاتو ببندی و ببخشی .. مثل همیشه .
مطمئن باش همیشه به یادت خواهم بود و از تجربه هات برای دیگران خواهم گفت . اما کاش راه ارتباط دیگری داشتم :(
به خدا می سپارمت .

مرمر پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ

ای وای خاک عالم اینقدر از رفتنت ناراحت شدم که اصلا یادم رفت بهت بگم تولدت هزاران هزار بار مبارک باشه عزیزم . ایشالا 100 سالگیت خواهر جان . همیشه پاینده باشی و شاد و سلامت . امیر کوچولویی که حالا برا خودش مردی شده رو هم ببوس .
بوووس

گیتی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://gitan.blogspot.com

ولی خیلی دلمون تنگ میشه ... حتی دل من که سال هاست خواننده خاموش این صفحه هستم....

mahdieh پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

بهترین کارو کردی
good luck

ناجی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:28 ب.ظ

۳۵سالگیت مبارک عزیزم.خیلی حیف شد که دیگه نوشته های قشنگت رو نداریم ولی امیدوارم تو زندگی جدیدت حسابی ارامش داشته باشی و بهت خوش بگذره

سارا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://behtarinhesedonya.persianblog.ir/

سلام
واقعا ناراحت شدم خیلی خیلی ازت چیزهای خوب یاد گرفتم اگرچه مدت کمی شناختمت ولی خیلی خوب بود
انشالله هرجا هستی موفق باشی من مرتب به اینجا سر می زنم انشالله روزی ببینم باز هم نوشتی

امید پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ب.ظ

عالی بود
تمام لحضات مثل یک خواهر بزرگتر برام بودی
خیلی چیرا ازت یاد گرفتم
با اینکه ندیدمت تو نمیشناسمت تمام عمر بهت مدیونم
بابت تمام نوشتهات ازت ممنونم

نگین پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام بر مرجان بانو گل همیشگییییییییییییییی وبلاگستان

من حسابی شوکه شدم باورم نمی کنم اون هم امروز توی سالگرد تولدتون شما واس من فقط یک وبلاگ نویس نیستید بانو

توی سخت ترین تصمیم گیری زندگیم کمکم کردید با نهایت دقت و دلسوزی و من هم دارم عین همون تصمیم و اجرا می کنم شما من رو با یک دنیا کاملا جدید آشنا کردید اولش واسه خودم هم قابل باور نبود که بشه از راه دور آنقدر هم دلی داشت و در یک لحظه های خیلی خاص و پر از خلوصی به یادتون باشم خدا میدونه که چقدر امسال برای تولدتون شوق داشتم و چقدر فکر کردم که یه جوری خوشحالتون کنم و بگم به یادتون هستم وتوی زندگیم تاثیر گذار بودبد ولی الان میام می بینم که نه تنها راهی ندارم که خوشحالتون کنم باید نبودنتون و باور کنم ...........
.......................................................
...................................................

می دونم همه انسان ها خود خواه هستند شما تصمیم گرفتید ولی من نمی خوام باور کنم که دیگه اینجا نمی نویسید و من رو به فکر فرو نمی برید من به خنده وا نمی دارید
هر جای دنیا که باشید حتی اگه من و قابل ندونید که بگذارید هدیه ام و بهتون تقدیم کنم از صمیم قلبم دوستتون دارم به خاطر اینکه انسان کاملا متمایز و متفاوتی هستید که قلب پاکی دارید و همیشه همیشه همیشه همیشه دعاتون می کنم که به یادم آوردید هنوز هم هستند انسانهای متفاوتی که تسلیم این زندگی پر از رنگ و ریا نشده اند
وای خدای من دلم واسه امیرخان گل با اون شیرین کاری هاش تنگ میشه واسه شما که طنز نوشته هاتون بی نظیره
یعنی باید باور کنم که تنها وبلاگی که کامنت میذاشتم از ته دلم دیگه جایی واسه کامنت هام نداره یعنی باید باور کنم قلب مهربونی که موقع عملم در عین فاصله مکانی با دل پاکش به یادم بود دیگه نمیخواد بنویسه

باور کنید نمی تونم کامنتم و تموم کنم ...............

مرجان بانو مرجان بانو

پروردگارا به من قدرتی عطا فرما تا آنچه را که میتوانم تغییر دهم
آرامشی عطا فرما تا آنچه را که نمی توانم تغییر دهم بپذیرم
و بینشی عطا فرما که فرق این دو را درک کنم

همیشه افرادی و مکان هایی که بیشتر از همه دوست داریم و یک دفعه از دست می دهیم و من به فکر فرو می روم که چرا لیاقت نگه داشتنشون و نداشتیم ؟

یا علی

سوسن جعفری پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:20 ب.ظ http://havaars.blogfa.com

اول اینکه سلام.
دوم اینکه تولدت مبارک عزیزم. خیلی زیبا نوشته بودی از برکت این ماه و تقارن‌اش با تولدت دختر مردادی ... هزار تا مبارک.
دیگر اینکه، پس من هنوز سه سال فرصت دارم تا وبلاگم را برای همیشه ترک کنم و وارد دنیای واقعی بشوم؟
مرجان ... دلم برایت تنگ می‌شود ولی اگر اینطوری راحتی که حتماً هستی و درست تشخیص دادی، سر تصمیم‌ات باش و برنگرد ...


برایت همیشه و همیشه آرزوی بهترین‌ها را خواهم داشت. تو لایقش هستی عزیزم.
مراقب شوشو و امیر هم باش.
می‌بوسمت خانومی

محمد- تورنتو پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

با سلام و آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون

به عنوان یک همکار میان سال -از بخشی مطالب ارائه شده و دقت نظر و ریز بینی ها در این دیار غربت بهره بردم .

موفق و سرسبز باشید

تولدت و تولدی نو مبارک

ریحانه پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

خوب البته من دوسالی هست که میخونمت امکان نداره بیام نت و سراغ تو نیام در حقیقت اولین وبلاگی که باز میکنم وبلاگ توئه خیلی چیزا ازت یاد گرفتم خیلی
نه فقط من بلکه همه خواننده هات نکاتی رو توی نوشته های تو خوندن که واقعا ناب و تازه بودند نمیدونم دلیل اینکارت چیه اما حتما دلیل محکم و منطقی داری
امیدوارم روزی در کانادا ببینمت هیچ وقت اون پستی که در مورد اون آقا که خودشو با زحمت رسونده بود کانادا همونی که مال پایین شهر تهران بود اونی که راننده تاکسی بود و اومده بود کانادا و بعد زن و بچش رو آورد و موفق شد یه نسلی رو نجات بده
یادت هست چی گفتی تو اون پست؟گفتی شما جوونها بجای وبگردی های بی هدف یه چرخ مفید تو نت بزنین جواب سوالاتونو پیدا کنین
گفتی یادتون باشه راه زندگی پرپیچ و خم اما پشت هر پیچ یک در هست اینقدر این درها رو بگوبید تا باز بشه...
دلتنگت میشیم هممون
درکنار همسر و پسرت خوش باشی

پرطلا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ http://todayisours.blogfa.com

مرجان عزیزم

متن طولانی ای برات نوشته بودم که پرید!!! دوباره مینویسم چون برام ارزش داره!

من این تصمیمتو با تمام وجودم درک میکنم که بخشی اش تجربه شخصی خودمه در وبلاگ نویسی و بخش بزرگترش پیگیری وبلاگ تو. آدمهایی که اومدن و آزاری رسوندن و رفتن. با تمام وجود تحسینت میکنم که این تصمیم رو گرفتی هرچندشاید وقتی دیگه جایی دیگه بنویسی یا نه. ممکنه خواهش کنم پست آخر منو بخونی؟ عجیب نیست که من یک هفته پیش نوشتمش و ادیتش کردم و فردای روزی که پابلیش میکنمش اینو می نویسی؟!!!!!!!!!!!
من به یه چیزایی اعتقاد دارم که از کنار این تقارن ها راحت نمیتونم بگذرم.
من خیلی دوست دارم دوستی مثل تو داشته باشم مرجان جون و کلمه ها اینجا جواب نمیده و اگر دوست داشته باشی تو هم، باهات با فیس بوک یا ایمیل یا تلفن وصل باشم. اگر جواب منفی بود نمیرنجم که خودمم هم تصمیم گرفتم بعد از ۳۰ سال که این تابوی لعنتی آویزون ترس از رنجش دیگران رو بشکنم و دوستانمو خودم انتخاب کنم نه هر که آمد و خواست دوست من باشه قبول کنم. اما اگه گفتی آره خیلی خیلی خوشحال میشم که برای فردا و فرداها روی روح پاک و زیبابینی که تو این زندگی اسمش مرجانه حساب کنم و براش جا باز کنم.
ما در انتظار مدیکالیم و مقصدمون تورنتو اگه خدا بخواد.
چه آره چه نه همیشه دوستت داشتم و خیلی برات احترام قائلم.
هر سه شاد و سلامت باشید

...... پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ

نمیتونم بگن ناراحت نشدم از ننوشتنت مرجان عزیز
چون حداقل یادمه از روزی که وبلاگ نوشتن رو شروع کردم یه وبلاگ خاصی رو میخوندم
حتی زمانی که وبسایت شد و حتی زمانی که برگشت به اون خونه قدیمیش
----
1- تولدت مبارک
2- فرد لایق رو داشتن بهترین چیزه بهترین
3- شماره تلفتن ر وعوض نکنی بریزی به هم همه چیز رو
4- امیر رو ببوس مواظبش هم باش شدید
5- امیدوارم زندگیت اونجوری که دوست داری و برنامه ریزیش کردی سپری بشه و هیچ نقصی توش نباشه
6- ایمان دارم که مرجان بهترین راه رو برای زندگیش انتخاب میکنه
نوشته هات رو واقعا دوست دارم و داشتم نمیخوام حرفی اضافه بزنم
مردادی عزیز
تولدت مبارک
ایام به کام
روزگار خوش


رمضان شما هم مبارک

خاطره پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام مرجان جون
همه گفتنی ها رو دوستان تو بالا گفتن
:(
اونقدر ناراحتم که حد نداره . من به شخصه فکر میکنم تو تنها کسی بودی که اینـــــــــــقدر به کامنت گذارات احترام میذاشتی و به یاد ندارم کامنتی گذاشته باشم و از تو جواب نگرفته باشم.
حداقل تو بین اینهمه وبلاگی پیگیری میکنم میتونم به جرات بگم که تو تنها کسی بودی که اینقدر مفصل جواب کامنتها رو میدادی و واقعا میگم که بدون اغراق فکر میکنم تو بودی که به بقیه یاد دادی که اینکار فقط از روح بزرگ و شخصیت بالا ناشی میشه و بس
میگن احترام احترام میاره ولی میخوام بگم که تو با نوشته های سرشار از انرژی مثبتت و عمیقت واقعا نشون دادی که شخصیت فوق العاده قابل احترامی داره
و این کارت - جواب و وقت گذاشتن روی کامنتهای بچه ها- دیگه ارادت نسبت به تورو حقیقتا کامل میکرد.
مرجان
اونقدر حرف دارم بهت بگم که حد نداره
نمیدونم از صداقتت بگم ، از شیرینی حرفات ، از تبحرت در نویسندگی ، از دید نسبتا بلندت در مورد همه موضوعات ، از پیدا کردن موضوعات ناب برای نوشتن، از به فکر واداشتن ما تو خیلی زمینه و ... باور کن میتونم در مورد همشون برات بنویسم
و در نهایت میتونم از این بنویسم که رفتنت حقیقتا منو شوکه کرد و همین الانشم خیلی بغض کردم.
منهم مثل دوستان به تصمیمت احترام میذارم و واقعا در این ماه عزیز ازت التماس دعا دارم چون اونقدر به صافی و پاکی روحت ایمان دارم که حد نداره
تولدت مبارک باشه عزیزم
امیدوارم سالیان سال زنده باشی و به ثمر رسیدن نهال زندگیت رو ببینی البته در کنار مریخی ;)
که یه اعتراف کوچیک هم بکنم اینه که
علی رغم همه اشارات و صحبتهای تو و دوستان من حضور سنگین ایشون رو تو این وبلاگ همیشه حس کردم!!!!

خوش و خرم و همیـــــــــــــــشه سلامت و خندون باشی عزیزم


خاطره

میم پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://ghadeghan.blogfa.com

مرجان خانومی
نمی دونم چی بگم
ولی لطفا یه نشونی هم به من بده بی خبر نمونم:)

bernadot پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ

پیش از هرچیز تولدت مبارک. نه همون جمله همیشگی سالگرد تاسیست مبارک.

مرجان رو همه میشناسن. بزرگ و کوچیک غریبه و آشنا. دوست و ...
دل همه براش تنگ میشه. برای نوشته هاش برای افکار و احساسش. خاطراتش تجربیاتش تیکه کلامهاش و ....

هیچی دنیای واقعی نمیشه. دنیای مجازی از آدم یه آدم مجازی با دل و روح مجازی میسازه.

همیشه آخر هر ماجرایی آدم یاد اولش می افته و دوران رو مرور میکنه. جایی که افسوس داره غصه میخوره و جایی که خوشه ، سرحال میاد و تو پوست خودش نمیگنجه.

امیدوارم همیشه شاد خوشحال سرزنده خندون باشی.

البته تپل تپل

rahi پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ http://rrahhi.blogspot.com

مرجان جون من از اون دسته خوانندگانی بودم که هرروز به اینجا سر میزدم و نوشته هات رو با اشتیاق میخوندم. تو برخی موارد باهات مخالف بودم ولی همیشه دوستت داشتم چون بی ریا مینویسی. من 1 ساله که تو کانادا زندگی میکنم و چون اینجا دوست نزدیک زیاد ندارم، تو نزدیکترین دوستم بودی که هرشب می اومدم سراغت. حالا از این به بعد خیلی جات خالی میشه.

امیر پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://heevaff.com

همانطور که قبلا گفته بودی تو مهره مار داری که اینهمه آدم بهت عادت کردند و با ننوشتن دل خیلی ها را غمگین کردی.
ولی فکر کنم یک تحولی در زندگیت اتفاق افتاده که ترک دوستان کردی .به هر حال امیدوارم همیشه خوش و سلامت و موفق باشی و تولدهایت را با شادی جشن بگیری.در انتها باید بگویم احتمالا به زودی به تورنتو می آیم و حتما شما را میبینم یا تماس میگیرم البته با کسب اجازه قبلی از خودت.
به امید دیدار

مهدی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام
مرجان جان دیشب خواب خدابیامرز بابات رو دیدم (با اینکه خودت رو هم تا حالا ندیدم نمیدونم چرا حس کردم پدرت بود!) به من میگفت به دخترم بگو وبلاگش رو تعطیل نکنه

بابک پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام
تولدتون مبارک
فقط می تونم بگم حیف که دیگه اینجا نمی نویسید حیف

م پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ

خیلی نامردیه

شبنم پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ

اول تولدت مبارک . خداوند عمری پربار و با عزت بهت بده عزیزم .

هر چه پیش آید خوش آید . موفق و سلامت باشی .

سمانه پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ

مرجان عزیزم وای چقدر دلم گرفت از این نوشته ات تو این روز بارونی.اشکم در اومد .

تولدت رو صمیمانه تبریک می گم و به تصمیمت احترام میگذارم.
آیا اجازه هست که توفیس بوک باهت در تماس باشم و گاهی احوالپرست باشم؟
مواظب خودت باش

مریم پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام مرجان جون تولدت مبارک
این تلخ ترین تبریکیه که تا حالا گفتم. خوب ... بازم من و شب و تنهایی و بیخوابیها...بازم غصه از دست دادن کیمیای وجود کسی که حس میکنی حرفش ،حسش و روحش از جنس خودته و بازم جستجو تا بلکه بشه همدلی ،همدردی و هم صحبتی پیدا کرد.
اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و رضا تمکین است
به انتخاب و تصمیمت نهایت احترام را میگذارم و گرچه شاید خیلی خوش بینانه باشه اما امیدوارم شاید در کمتر از یکسال دیگه با اتمام مراحل مهاجرت، در اون کشور پهناور بتونم پیدات کنم.میدونی کجا؟ هر جا که رنگ و بوی صداقت بیشتره، هر جا تکلف و تظاهر کمتر بچشم میاد و هر حا که بوی خوش دوستی به مشام میخوره.
هدیه ام در شب تولدت تنها قطرات بارونیه که از ابر چشمانم میباره. میبوسمت و با تمام وجودم برات بهترینها را آرزو میکنم. خدا نگهدارت عزیزم

کوروش پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ

سلام
تولدتون مبارک ولی چرا این روز رو برای ما غمگین کردید؟! واقعا ناراحت شدم.
نمیشه هفته ای دو یا سه بار ، هر وقت که موضوع جالبی به نظرتون رسید ، بنویسید و به همه کامنتها هم جواب ندید؟
لزومی نداره وقتی هستید ، 100% باشید وقتی هم نیستید دیگه اصلا نباشید.
می تونید با توجه به زمان و شرایط کاری ، 50% یا حتی کمتر حضور داشته باشید.

من هم خیلی چیزها از شما یاد گرفتم و هیچوقت ، تا آخر عمر فراموشتون نمیکنم.
در آینده هم مثل قبل هر وقت یاد شما میافتم دعاتون می کنم و از خدا می خوام به آرزوهای قشنگتون برسید.

با آرزوی روزهای زیباتر ، همراه با سلامتی و شادی و آرامش برای شما ، خدانگهدار

حبیب جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.virus-sh.blogfa.com

تولدت مبارک

در کنار خانواده همیشه شاد وسالم باشی

گیتا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ

پس من حالا این جا دور از همه شب های تنهاییم رو با خوندن کی دیگه فراموش کنم

من و دلنوشته هام جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ http://delneveshtehaye56.persianblog.ir

وا! چرا؟
تولدت رو خواستم تبریک بگم ولی ضد حال خوردم
امیدارم سال خوبی رو داشته باشی و ۱۲۰ ساله بشی ولی یه جورایی تو شوکم احساس میکنم طرز نوشتار مال تو نیست
هرکجا هستی خوش باشی

naz جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ق.ظ http://nazgirl.wordpress.com

TAVALODET MOBARAK MARJAN JAN, BARAT AREZOOYE BEHTARINHA VA SALAMATYO DAR KENARE KHANEVADAT DARAM
kheili delam gereft ke dige neminvisi :( avalin weblogi ke upshode budo ke mikhundam inja bud :((, i will miss u so much
ham u ham amiro kheilllllllllliiiiiiiiiiii dus daram
shad bashi azizam

امیر جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ق.ظ http://2khtarampaniz.wordpress.com

مرجان جان سلام
تولدت را صمیمانه تبریک میگویم و امیدوارم که سالهای سال شاد ، سلامت و خوش باشی و سایه ات بالای سر پسر گل و همسر عزیزت باشه.
از اینکه دنیای مجازی ، عزیزی مثل تو را دیگر نخواهد داشت ، متاثرم ، ولی هر آنچه هست , بدا به حال حسودان!!!!
نبود تو در این دنیای مجازی ، مسلما موجب خوشنودی حسودان و کینه ورزان خواهد شد ، که آن هم مسلما مهم نیست ، چون آن حسود و کینه ورز موجود مهمی نیست !!!
من ، شخصا ، دوری از تو ، و شخصیت تو ، و منش تو برایم سخت هست و شاید هر چند صباحی به طرق مختلف ، عرض ادب کنم و جویای احوال شوم که پیشاپیش از اینکه مرا تحمل میکنی ، سپاسگزارم.
هر کجا هستی و هر چه میکنی ، خداوند نگهدارت.
ارادتمند شما: امیر

ازاونوردنیا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ق.ظ

سلام
مرجان عزیز تولدت مبارک:)

قبلا در بی وفایی و نامردی دنیای مجازی هیچ شکی نداشتم تا روزی که با وبلاگ قلب کویرُ مرجان و تعداد زیادی خواننده خوب برخوردم، این آشنایی داشت نظرم رو عوض میکرد چون زیبایی های خاصی در این کویر بود که در هیچ جای دیگه این دنیای مجازی ندیده بودم اما امروز وقتی می بینم مرجان با همه خوبی هاش و صمیمیتش و قلم توانا و صریحش ترجیح داده با بلاگستان خداحافظی کنه دیگه جای هیچ شکی نیست که این دنیای مجازی واقعا ارزش صداقت و صمیمت رو نمیفهمه بیمارانی هستند که دچار سوء برداشت میشن و علیرغم تعداد کمشون فضا رو شدیدا آلوده کردند

مرجان خانوم مطمئن باش تمام کسانی که در قالب دوستی خیانت کردند و در قبال محبت نامردی، نه در دنیای مجازی بلکه در دنیای واقعی مجازات میشن

من هم گرچه کمی با تصمیمت مخالفم اما بهش احترام میذارم
با ایمانی که به همه خوبیها و تواناییهات دارم مطمئنم راه درست رو پیدا خواهی کرد
هر جا هستی شاد و خوشبخت باشی

امیدوارم تحولات جدید مثل گذشته برات با برکت و خوش شانسی همراه باشه
با آرزوی بهترین ها برای مرجان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد